گنجور

 
خواجوی کرمانی

هیچ دل نیست که میلش بدلارائی نیست

ضایع آن دیده که بر طلعت زیبائی نیست

اگر از دوست تمنّای تو چیز دگرست

اهل دل را بجز از دوست تمنّائی نیست

ای تماشاگه جان عارض شهر آرایت

بجز از روی تو در شهر تماشائی نیست

ظاهر آنست که بر صفحه ی منشور جمال

مثل ابروی دلارای تو طغرائی نیست

در هوای گل رخسار تو شب تا سحرم

بجز از بلبل شوریده هم آوائی نیست

هر سری لایق سودای تو نبود لیکن

از تو در هیچ سری نیست که سودائی نیست

جای آن هست که بنوازی و دستم گیری

که بجز سایه ی لطف تو مرا جائی نیست

نه که چون لعل شکربار تو نبود شکری

که بهنگام سخن چون تو شکر خائی نیست

خواجو از عشق تو تا منصب لالائی یافت

همچو الفاظ خوشش لؤلؤ لالائی نیست

 
 
 
حکیم نزاری

آه و واویلا کم برگ شکیبایی نیست

هیچ مشکل بتر از محنت تنهایی نیست

پشتم از بار فراق تو دو تا شد چه عجب

که ز بی قوّتی ام قوت یکتایی نیست

من و سودای تو من بعد که جاهل باشد

[...]

ابن یمین

در جهان هیچ به از عزلت و تنهائی نیست

وین سعادت ز در مردم هرجائی نیست

اینچنین دولت فرخنده کسی یابد و بس

که وی امروز در اندیشه فردائی نیست

گوشه خلوت و در وی سخن اهل هنر

[...]

سیف فرغانی

چون ترا میل و مرا ازتو شکیبایی نیست

صبر خواهم که کنم لیک توانایی نیست

مر ترا نیست بمن میل و شکیبایی هست

بنده را هست بتو میل و شکیبایی نیست

چه بود سود از آن عمر که بی دوست رود

[...]

سلمان ساوجی

سرو را، پیش قدت، منصب بالایی نیست

ماه را، با رخ تو، دعوی زیبایی نیست

هر که بیند، گل روی تو و عاشق نشود

همچو نرگس، مگرش دیده بینایی نیست

امشب از چشم تو مستم، مدهم، می ساقی

[...]

جلال عضد

«یعلم اللّه» که مرا از تو شکیبایی نیست

طاقت روز فراق و شب تنهایی نیست

دین و دنیا چه بود وصل تو خواهم که مرا

هیچ کامی دگر از دینی و دنیایی نیست

ناگهت در گذر خلق بگیرم روزی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه