گنجور

 
صائب

کم نیست جگرداری پیران ز جوان‌ها

کار دم شمشیر کند پشت کمان‌ها

مفتاح نهانخانه اسرار، خموشی است

تا چند بگردی چو زبان گرد دهان‌ها؟

گویایی جان‌هاست به گفتار تو موقوف

واکن لب و بگشا گره از رشته جان‌ها

از شرم و حیا پرتو رخسار تو افزود

این آینه شد صیقلی از آینه‌دان‌ها

جز قد خدنگ تو که دل‌ها هدف اوست

یک تیر که دیده است که آید به نشان‌ها؟

ابروی تو چون از نگه گرم نشد نرم؟

از آتش اگر نرم شود پشت کمان‌ها

تا شد عرق‌افشان گل رخسار تو چون ابر

کردند گهرها چو صدف باز دهان‌ها

تا آینه روی تو شد انجمن‌افروز

شد آه گره در جگر لاله‌ستان‌ها

تا کی زنی ای نکهت گل حلقه بر این در؟

در خلوت ما راه ندارند گران‌ها

چون آب کز استادن بسیار شود سبز

از مهلت ایام شود تیره، روان‌ها

تا مهر خموشی نزنی بر لب گفتار

صائب نشوی چون صدف از پاک‌دهان‌ها

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
غزل شمارهٔ ۸۲۶ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
ابن حسام خوسفی

ای نام تو در هر دهنی ورد زبان‌ها

اندر حجب از درک یقین تو گمان‌ها

هر ذرهٔ اشبا که بر او نقش وجودی‌ست

تسبیح تو گویند به انواع لسان‌ها

آیات تو بر دفتر ایام [و] لیالی

[...]

اهلی شیرازی

از بس که خورم بر جگر از طعنه سنان‌ها

خون شد جگر ریش من از زخم زبان‌ها

دانی که چه بس تیر نهان خورده‌ام از تو

پیش آی که تا باز دهم با تو نشان‌ها

من با تو چه گویم که زمانی که تو آیی

[...]

اسیری لاهیجی

ای عشق تو آتش زده در خرمن جان‌ها

وز سوز غمت سوخته دل‌ها و روان‌ها

خون شد دل عشاق ز دست الم عشق

شرح غم عشق تو برونست ز بیان‌ها

از شوق جمال تو دل چرخ پرآتش

[...]

فصیحی هروی

ای شانه‌کش طره نعت تو زبانها

وی دانه‌کش خرمن مدح تو بیانها

غنی کشمیری

امروز منم شهرهٔ عالم ز نحیفی

عمریست که از ضعف فتادم به زبان ها

گو یار مخوان نامه ی ما را که خود از شوق

آید به سخن صفحه چو اوراق زبان ها

کج را به تکلف نتوان راست نمودن

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه