با خلق چون حدیث کنم ز این ستارهها
با کودکان چه گویم ازین گاهوارهها
گهوارههای زرین بینی بر آسمان
همچون زمین غنوده در آن شیرخوارهها
چون کودکان به مادر گاهی شوند رام
با مهر و گه نفور شوند این ستارهها
خورشید را فروزه وزند ارنه در کفست
هردم چرا زبانه کشد زو شرارهها
سقط الزناد اوست تو گویی درین فضا
این جذوهها که بینی چون کوه پارهها
همواره گرد شمس بگردند این نجوم
چونانکه گرد قلعه طاغی سوارهها
این دانههای دُر که عروسان چرخ را
در گوش اندرون شده چون گوشوارهها
ناموس شمس را همه هستند متصل
چون دانههای لؤلؤ در سلک یارهها
این اختران که بینی بر برجها مدام
تابنده چون مصابیح اندر منارهها
هر یک نصاب خود را ملکیست چون زمین
کاقلیمهاست در وی و دزها و بارهها
از کوه و پشته گشته گرانپشت و کوهه شان
چون پشت سالخوردان از پشتوارهها
رگهای خاکشان همه نرم است از آبها
ستخوان کوهشان همه سخت از حجارهها
در جویبارهاشان روید درختها
در کوهسارهاشان باشد مغارهها
وز قلههای صعب کلانشان به اتفاق
آتش زند زبانه چو آب از فوارهها
اجرام مستنیرند اینان که روز و شب
از آفتاب باشدشان استنارهها
کشور خدای شمس منیرست و بهر خویش
آراست زین دوایر گردون ادارهها
اقلیم تیر از همه نزدیکتر بدو است
چون حاجیان خاص به دارالامارهها
ناهید باشد از بس وی در مدار خویش
دائر چنانکه خیره شود زو نظارهها
دیگر زمین که با ما ره طی کند مدام
از خواهران خویش همی بر کنارهها
مه گردوی بگردد و بر وی همیتند
فرمان پذیر تا چه بود زو اشارهها
در زمهریر ماه نه آبست و نه هوا
ایدر ندارد ایچ به جز سنگ خارهها
زین گونه بیست ماه فزون گرد اختران
باشد همی رونده چنان چون طیارهها
بهرام در مدار چهارم به صد شتاب
تازد چنانکه ترکان تازند بارهها
زین بعد چون بدان سو رفتی کواکبی
بینی به گردشند فزون از شمارهها
با اینکه از شماره فزونند ثبت شد
هفتاد و اند کوکبشان در اوارهها
برجیس در مدار ششم راه بسپرد
چابک چو از فلاخن مردان حجارهها
کیوان همیشتابد در هفتمین مدار
چون فارسان به معرکهها و اغارهها
و اندر مدار ثامن و تاسع دو روشنی
بینی ز اختران نه چو دیگر ستارهها
وان ثابتان جمله شموسند اگرچه تو
دانی به راه گمشدگانشان امارهها
چون رای با فروغ فروغی ذکاء ملک
سازند این شموس درخشان انارهها
آنکو به پای فکرش شاید شدن به چرخ
چون منجنیقها که گذاری به بارهها
دیباچه کلامش ام الکتاب فضل
بوسیدن رکابش خیرالزیارهها
ای در بیان مدح صفات کمال تو
قاصر زبان و کلک فصیح العبارهها
بر قینه مغنیه نظم دلکشت
هرگز کسی ندیده خلل ز استعارهها
آنجا که راه چاره شود بسته بر کسان
از رای روشن تو بجویند چارهها
داناتری به هر فن و هر کار و هر هنر
از مردم عرب به رسوم و به دارهها
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چرخ کبود هرشب و رخشان ستارهها
دودیست زآتش من و در وی شرارهها
لاغر تنم ز گریه پر از قطرههای خون
باریک رشتهایست در او لعل پارهها
یکچند در نظاره رویت گذشت و نیست
[...]
در آتشم ز دیده شوخ ستارهها
در هیچ خرمنی نفتد این شرارهها!
خالی شده است از دل آگاه مهد خاک
عیسیدمی نمانده درین گاهوارهها
پهلو ز کار عشق تهی میکنند خلق
[...]
ای در بیان مدح و صفات کمال تو
قاصر زبان و کلک فصیحالعبارهها
دیباچه کلامت سردفتر کمال
بوسیدن رکابت خیرالزیارهها
برقینه مغنیه نظم دلکشت
[...]
سرگشته بانوان وَسَطِ آتشِ خِیام
چون در میانِ آبْ نُقُوش ستارهها
اطفالِ خردسال ز اطرافِ خیمهها
هرسو دوان چو از دِل آتشْ شَرارهها
غیر از جگر که دسترسِ اَشْقِیا نبود
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.