آمیخته است مستی ما با خمار ما
یکدست چون حناست خزان و بهار ما
افغان که نیست سوخته ای در بساط خاک
کز قید سنگ خاره برآرد شراب ما
جز دیده سفید درین تیره خاکدان
صبحی دگر نداشت شب انتظار ما
شد توتیا و آب ز چشمی روان نکرد
در سنگلاخ دهر دل شیشه بار ما
ز آزادگی چو سرو درین بوستانسرا
ایمن ز برگریز بود نوبهار ما
ما را ز بخت سبز چه حاصل، که از بهار
داغ است قسمت جگر لاله زار ما
مهد صدف سفینه طوفان رسیده ای است
از آبداری گهر شاهوار ما
از وحشت است طاقت ما بی قرارتر
با ابر همرکاب بود کوهسار ما
رنگی ز گوهر تو نداریم، گرچه هست
دلچسب تر ز گرد یتیمی غبار ما
کثرت حجاب دیده حق بین ما شده است
در گرد لشکرست نهان شهسوار ما
صائب ز قحط جوهریان در بساط خاک
شد آب سبز در گهر شاهوار ما
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
شد عمرها که از نظر افتاده خواب ما
رنگ پریده می شکند آب و تاب ما
پیچیده است حلقهٔ زلفش بر آن میان
گویا ز ماه بسته کمر آفتاب ما
آمد رقیب و باده کشید و خبر کشید
[...]
بیدوست پایدار نباشد نشست ما
اما چه چاره چاره نیاید زدست ما
بنشست نقش دوست و برخاست ماسوا
در بزم غیر هم بتو باشد نشست ما
دل خون شده است و ریخته در ساغرم چو می
[...]
لبریز تا ز باده نگردید جام ما
در نامه عمل ننوشتند نام ما
ما خود خراب و مست شرابیم و محتسب
نبود خبر ز مستی شرب مدام ما
دارم هوای آنکه ز بامش پرم ولیک
[...]
سر زد ز چرخ، باز هلال محرما
پر شد جهان، ز ولوله و شور ماتما
هر گوشه، گشت باز لوای عزا بپا
شد سینه ها پر انده و، دل ها پر از غما
شد شورشی چو روز قیامت، بپا به دهر
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.