چون پریشان میکند آن زلف عنبربیز را
در جهان میافکند آشوب و رستاخیز را
گر ز پیش چهره زیبا براندازد نقاب
ترسم آشوب رخش بر هم زند تبریز را
ور کند بازوی خود رنجه به خون چون منی
من نهم گردن به طاعت زخم تیغ تیز را
پیش از آن کز گریه جانم بر لب آید گو بکن
گر دوایی می کند این اشک خون آمیز را
چون به دستم نیست از پیوند او سررشته ای
می کنم با زلف او پیوند دست آویز را
یک کرشمه گو بکن با جان مشتاقان خود
تا نبیند از دو چشم عاشقان خونریز را
باد بگذشت و ز بوی دوست جانم تازه کرد
خود که گرداند عنان آن باد عنبربیز را
بر در شیرین چو فرهادش گدایی خوشتر است
از سریر پادشاهی خسرو پرویز را
تا ببینی شور مدهوشان فروخوان ای جلال!
در سماع عاشقان این شعر شورانگیز را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و جذابیت معشوق پرداخته و احساسات عاشقانه و ناامیدی شاعر را بیان میکند. شاعر با توصیف زلفی همچون عطر عنبر و چهرهای زیبا از قدرت وسوسهی معشوق صحبت میکند که میتواند نظم و آرامش را بر هم زند. او از عشق و درد ناشی از آن میگوید، و ترس دارد که زیبایی معشوق باعث تباهی و آشوب شود. همچنین، شاعر به پیوند عاطفیاش با معشوق اشاره میکند و خواستار یک نمایش محبتآمیز از سوی اوست تا عاشقان دیگر را هم تحت تأثیر قرار دهد. در نهایت، شاعر از شادی ناشی از بوی عطر دوست و دلتنگی برای او میگوید و تاکید میکند که در عشق، فدای محبوب بودن، حتی از مقام و قدرت بهتر است.
هوش مصنوعی: زلفهای خوشبو و لطیف او به قدری جذاب و گیراست که هر جا که برود، بینظمی و طوفانی در آنجا به وجود میآورد و همه چیز را دگرگون میسازد.
هوش مصنوعی: اگر چهره زیبا نقابش را کنار بزند، میترسم که زیباییاش باعث اختلال در آرامش تبریز شود.
هوش مصنوعی: اگر مانند من، به خاطر رنج و درد به خون آغشته شوی، من هم گردن خود را به فرمانبری از زخمهای تیز و برنده میگذارم.
هوش مصنوعی: قبل از آنکه از شدت گریه، جانم به لب برسد، اگر دارویی برای این اشک خونین وجود دارد، آن را به من بده.
هوش مصنوعی: وقتی نمیتوانم به او نزدیک شوم و رابطهام را با او حفظ کنم، پس با زلف او که به دست میآورم، رشتهای برای پیوند ایجاد میکنم.
هوش مصنوعی: با نگاهی دلربا و افسونگرانه، دلهای عاشقان را شیفتهکن، تا دیگر خونریزی و عذاب را از چشمان عاشقان نبینیم.
هوش مصنوعی: باد گذشت و بوی دوست جانم را تازه کرد. خود باد که عطرش مانند عنبر است، چگونه میتواند فرمانش را بدست بگیرد؟
هوش مصنوعی: هرچند که مقام سلطنت و قدرت را داشته باشی، اما عشق و دلدادگی به معشوق، مانند فرهاد که برای شیرین خود جان میسپرد، ارزشمندتر و لذتبخشتر است. در واقع، داشتن محبت و احساس در زندگی زیباتر از مقام و منصب است.
هوش مصنوعی: برای اینکه ببینی چقدر دیوانگان شاد و مجنوناند، ای جلال! این شعر پرشور را در حال رقص و نوردیدنی عاشقان بخوان.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
می ده ای ساقی که می به درد عشق آمیز را
زنده کن در می پرستی سنت پرویز را
مایه ده از بوی باده باد عنبربیز را
در کف ما رادی آموز ابر گوهر بیز را
ای خم اندر خم شکسته زلف جان آمیز را
[...]
ای پریشان کرده عمدا، زلف عنبربیز را
بر دل من دشنه داده غمزهٔ خونریز را
شد فروزان آتش سودایت اندر جان و دل
درفکن در جام بی رنگ، آب رنگ آمیز را
می پیاپی، بی محابا ده، میندیش از حریف
[...]
ای که نام اشنوده باشی خسرو پرویز را
رو سفر کن تا ببینی خسرو تبریز را
بی گمان عاشق شدی شیرین برو فرهاد وار
گر بدی از لطف و حسن آن مملکت پرویز را
آفرین بر مادر گیتی و بر طبعش که او
[...]
ساقیا! خیز و بیار آن آب رنگ آمیز را
وان حریف تلخ شیرین کار شورانگیز را
جز حدیث رندی و قلاّشی از رندان مپرس
ما چه می دانیم رسم توبه و پرهیز را
گو بیا از عاشقان آموز اندر نیم شب
[...]
هر خسی قیمت نداند ناله شبخیز را
خسروی باید که داند قدر این شبدیز را
خامشی دریا و گفت و گو خس و خاشاک اوست
پاک کن از خار و خس این بحر گوهر خیز را
دفتر گل را به آب چشم خواهد پاک شست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.