ای یار بیوفا که ز ما برشکستهای
پیوند مهر و عِقد محبت گسستهای
ضایع مکن حقوقِ مودّت به هیچ حال
گر خود همه دمیست که با ما نشستهای
ما از تو خستهایم و شکایت نمیکنیم
باری مکن ز ما گله کز ما نخستهای
ما دست شسته از دل و جان در وفای تو
تو دل چرا ز دوستی ما بشستهای
با این همه لطافت و شیرین زبانی ات
با ما به گاهِ طعنه زدن چون کبستهای
آخر به رستخیز منت التفات نیست
پنداری از صراطِ قیامت برستهای
حالا ز سوز وامقِ بیچاره غافلی
آری هنوز باش که عذرا نجستهای
ای سروِ باغ جان که ز چشمم نمیروی
بر جویبارِ دیده ی من طرفه رستهای
دل بردی از نزاری و جان هم دریغ نیست
گر دل درین ستم زده جان نیز بستهای
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره یاری بی وفا است که رابطه محبت و دوستی را قطع کرده است. شاعر از درد و رنجی که از این جدایی احساس میکند، سخن میگوید و از او میخواهد که حقوق دوستی را به هیچ دلی نادیده نگیرد. با اینکه او از یار خسته است، اما شکایتی نمیکند و نمیخواهد که یار از او گله کند. شاعر اشاره میکند که با وجود لطافت و شیرینی گفتار یار، در زمان طعنه زدن، او بیرحمی میکند. همچنین به رستاخیز و حساب و کتاب در قیامت اشاره میکند و میگوید که حتی در این دنیای پر از درد، یاد یار برایش عزیز است. شاعر به زیبایی و جذابیت یار میپردازد و نشان میدهد که دل و جانش را به خاطر دوستیاش فدای او کرده است.
هوش مصنوعی: ای دوست نامهربان که از ما فاصله گرفتهای، رابطه عشق و دوستیات را با ما پاره کردهای.
هوش مصنوعی: هرگز حق محبت را در هیچ حالتی ضایع نکن، حتی اگر فقط یک لحظه با ما نشستهای.
هوش مصنوعی: ما از تو دلتنگ و خستهایم اما هیچگونه شکایتی نداریم. پس از تو خواهش میکنیم که از ما گله و ناراحتی نداشته باشی، زیرا ما هیچگاه از تو دلزده نشدهایم.
هوش مصنوعی: ما از دل و جان برای وفاداری به تو تلاش کردهایم، اما چرا تو دل از دوستی ما برگرداندهای؟
هوش مصنوعی: با وجود همه نرمی و شیرینی کلامت، وقتی میخواهی طعنه بزنی مانند کسی هستی که خود را در قید و بند قرار داده است.
هوش مصنوعی: در نهایت، هنگامی که قیامت بر پا میشود، توجه و عنایت به تو وجود ندارد و نباید فکر کنی که از راه راست عبور کردهای.
هوش مصنوعی: تو هنوز در غافل ماندن از درد و رنج وامق بیچاره هستی، در حالی که عذرا به تو نزدیک نشده است.
هوش مصنوعی: ای سرو زیبای باغ جان، تو از دیدگانم دور نمیشوی. در جویبار اشکهای من، تو به طرز شگفتانگیزی جوانه زدهای.
هوش مصنوعی: دل تو را از من بردهای و برای جانم نیز افسوس نیست اگر در این بیعدالتی، دل را به جانم گره زدهای.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
یارب! تو دوش با که به شادی نشستهای؟
کامروز بیغم از در ما باز جستهای
از روی عشوه بند قبا را گشاده باز
وز راه شیوه طرف کله بر شکستهای
سیم از میان ببرده و در کیسه ریخته
[...]
خواهد دگر به دامگهی بال بستهای
مرغ قفس شکستهای از دام جَستهای
صیاد کیست تا نگذارد ز هستیش
غیر از سر بریده و بال شکستهای
صیدی ستاده باز که بندد گلوی جان
[...]
ای آن که دل به ابروی پیوسته بستهای
غافل مشو که در ته طاق شکستهای
ای زلف یار این قدر از ما کناره چیست؟
ما دلشکستهایم و تو هم دلشکستهای
امروز از نگاه تو دل آب میشود
[...]
دارم دلی به مهر بتان عهد بستهای
چون رنگ عاشقان به نگاهی شکستهای
از خود طمع بریدهتر از رنگ رفتهای
دندان به خون فشردهتر از زخمِ بستهای
افتادهای ز گریه چو زخم فسردهای
[...]
از گلشن زمانه چه گلدسته بستهای
رام که میشوی ز خیال که جستهای
گل بیتکلفانه به سر میتوان زدن
انگار کن که طرف کلاهی شکستهای
رعناتر از بهاری و رنگینتر از گلی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.