نه چون سرو است آزادی مرا زین گلشن ای قمری
که دارم چون تو طوق بندگی بر گردن ای قمری
کشد سرو از کفت چون سرو من گردامن ای قمری
ننالی چون به این زاری که مینالم من ای قمری
من و تو از دو سرو آتش به جان گردیدهایم اما
ترا مأواست در گلشن مرا در گلخن ای قمری
ترا برده است سروی دل مرا سرو قباپوشی
بیا نالیم ما گاهی تو و گاهی من ای قمری
نه گل رسم وفا دارد نه سرو آیین دلجویی
چه نفع از نالهای بلبل چه سود از شیون ای قمری
نباشد در لباس اظهار سوز دل هم از غیرت
برآر این جامه خاکستری را از تن ای قمری
به ما از ناله ما سرو ما کی سر فرود آرد
به روز ما و تو یارب نیفتد دشمن ای قمری
به جان مشتاق را زد تا کدامین سرو قد آتش
که باز از سوز دل شد با تو گرم شیون ای قمری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره آزادی و درد جدایی است. شاعر به قیاس خود با سرو و قمری میپردازد و از احساس اسارت در عشق و بندگی میگوید. او به نوعی نشان میدهد که هرچند هر دو (سرو و قمری) در آتشی از عشق میسوزند، اما یکی در گلشن و دیگری در گلخن جا دارد، که به تفاوت سرنوشت آنها اشاره دارد. شاعر همچنین به بینتیجه بودن نالهها و شیونها میپردازد و به انتقاد از بیوفایی میپردازد. او از قمری میخواهد که با هم درد دل کنند و در نهایت به تلاش برای برآوردن آرزوهای عاشقانه و پوشیدن جامهای مناسب برای ابراز احساسات اشاره میکند.
هوش مصنوعی: آزادی من مانند سرو نیست، ای قمری! من در این باغی که هستم، شبیه تو هستم که طوق بندگی را بر گردن دارم.
هوش مصنوعی: سرو زیبایی تو را به سراغ من میآورد، ای قمری. چرا باید تو در این حال و احوال غمگین باشی، در حالی که من به این شدت نالانم؟
هوش مصنوعی: ما هر دو از دو درخت سرسبز آتشین شدهایم و جانمان پر از زندگی است، اما تو در باغی آرام و زیبا به سر میری، در حالی که من در جایی تاریک و بینور زندگی میکنم.
هوش مصنوعی: دل من را درخت خوشبویی ربوده است، بیایید گاهی من و گاهی تو با هم درددل کنیم، ای پرنده زیبای قمر.
هوش مصنوعی: نه گل در وفاداری کسی را یاری میکند و نه سرو به دلجویی و دلداری میپردازد. ناله و شکایت بلبل نیز بیفایده است و شیون قمری هیچ سودی ندارد.
هوش مصنوعی: در اینجا سخن از احساسات عمیق و درونی است. میخواهد بگوید که در این دنیا نباید به خاطر دیگران از عواطف واقعی خود کم گذاشت. بلکه باید به وضوح احساسات را ابراز کرد و از لباس ظاهری و ظلمات گریخت. به نوعی، دعوت به این میکند که انسان با صداقت و آزادی درون خود را بیان کند و از قیدهای محدودکننده رها شود.
هوش مصنوعی: در این متن، شاعر از احساس درد و ناله خود سخن میگوید و از خداوند میخواهد که دشمنان به مشکلات و مصیبتهای او و همنالههایش تأثیری نگذارند. او در نگران است که در روزهایی که با سختی مواجه است، دشمنان بر او فشار بیشتری بیاورند. این ابراز احساسات نشاندهنده نیاز به حمایت و درخواست آرامش در برابر مشکلات است.
هوش مصنوعی: مشتاق را به شدت درد و آتش میزند و میسازد، در حالی که او همچنان به یاد کسی خاص به سوگ نشسته است. ای قمری، چه دلسوزی که هنوز از عشق او به شدت مینالید و نغمههای غمگینش به آتش سوزش دلش دامن میزند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به امید رهایی با تو حال خویش میگفتم
تو هم یک حلقه افزودی به زنجیر من ای قمری
چنان در بند غم باید بخود بالیدن ای قمری
که چون نی هر دمت طوقی فتد در گردن ای قمری
زبان بستهای داریم و، درد ناله مشتاقی
دمی از جانب ما میتوان نالیدن ای قمری
مرا طوقیست در گردن، ز سرو نازک اندامی
[...]
ز زنجیری که عشق انداخت بر پای من ای قمری
فتاد آخر ترا هم حلقهای بر گردن ای قمری
مگر سرو مرا دیدی که از جوش تپیدنها
زبال و پر ترا صد پاره شد پیراهن ای قمری
سراپا مد آهی میشود هر سرو این گلشن
[...]
بساط سرو گل، افسرده شد در گلشن ای قمری
خروشی ساز کن، با بلبل دستان زن ای قمری
به طوق بندگی، مخصوصی، از خیل گرفتاران
چه منّتهاست از جانان، تو را برگردن ای قمری
تو در آغوش سرو خویش و من، خالیست آغوشم
[...]
مگر گشتی اسیر سروقدی چون من ای قمری
که بندی چون دل خودبینمت بر گردن ای قمری
به چوب از باغ سروت را نماید باغبان بیرون
خرامان سوی باغ آید اگر سرو من ای قمری
مگو درروزگار ار هست همچون سرو من کوکو
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.