از او قاصد بخشم آمد به من یارست پنداری
ز مرگم می دهد پیغام غمخوارست پنداری
نگاهی می کنم از دور و خرسندم بجان دادن
مراد از عاشقی این مردن زارست پنداری
کشم از دوستان جوری که داغ دشمنم سهلست
بلای من همین بیداد اغیارست پنداری
چه باک از سوختن آنجا که باشد آتشین رویی
هلاک خویش بر پروانه دشوارست پنداری
چنان از جلوه ی شاخ گلی افتاده در خونم
که در پایم هزاران نشتر خارست پنداری
شود خون هزاران آب تا برگ گلی روید
چه دل بندم باین خونابه گلزارست پنداری
رود در عاشقی هردم سر آشفتهای دیگر
شود بسیار از اینها فتنه بیدارست پنداری
چه درد از آه مظلومان فغانی مست غفلت را
خبر از خود ندارد خواجه هشیارست پنداری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به مویی بسته صبرم نغمه تارست پنداری
دلم از هیچ می رنجد دل یارست پنداری
به تحریک نسیمی خاطرم آشفته می گردد
به خودرایی سر زلفین دلدارست پنداری
نه پندم می دهد سودی نه کارم راست بهبودی
[...]
ز زهرچشم او رگ در تنم مارست پنداری
سر هر موی بر تن نیش خونخوارست پنداری
ندارد اختیاری در گرستن چشم پرخونم
به دست رعشه داران جام سرشارست پنداری
ز شوخی در میان حلقه خط نقطه خالش
[...]
چو شمع امشب مرا در محفلش بار است پنداری
به مغز استخوانم شعله در کارست پنداری
چمن بشکفت و از دلها خروشی برنمیآید
قفس، تابوت مرغان گرفتارست پنداری
خیالش بی گمان امشب به خلوتخانه چشمم
[...]
مرا کوهیست بار دل غم یارست پنداری
دل من نیست این کوه گرانبارست پنداری
انالحق میزند منصور وار این دل که من دارم
درون سینه تنگم سر دارست پنداری
شبی دیدم گل روی تو و عمریست بیخوابم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.