گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
صائب تبریزی

ای ز روی آتشینت هر دل آتشخانه‌ای

از لب میگون تو هر سینه‌ای میخانه‌ای

آبروی خود عبث خورشید می‌ریزد به خاک

کی سر ما گرم می‌گردد به هر پیمانه‌ای؟

حرف تلخ عاقلان ما را نمی‌آرد به هوش

می‌کند هشیار ما را نعره مستانه‌ای

ابر نیسان را ز استغنا کند خون در جگر

در صدف آن را که باشد گوهر یکدانه‌ای

شور محشر گرچه می‌ریزد نمک در چشم خواب

بر گران‌جانان غفلت می‌شود افسانه‌ای

تیر بی پر در کمان آن به که باشد گوشه‌گیر

نیست مرد آن را که نبود همت مردانه‌ای

خاک پای بی‌خودی را سرمه گر سازم رواست

می‌کند هر آشنا را معنی بیگانه‌ای

این خمارآلودگان کوتاه‌بین افتاده‌اند

ورنه باشد در گره هر قطره را میخانه‌ای

حسن عالم‌سوز بی‌تاب است در ایجاد عشق

دارد از هر ذره آن خورشیدرو پروانه‌ای

لاله دل‌مرده بیرون آمد از زندان سنگ

تو همان چون صورت دیوار، محو خانه‌ای

کی نظر سازد به آب زندگی صائب سیاه

هرکه را چون لاله هست از خون دل پیمانه‌ای

 
 
 
ابوسعید ابوالخیر

حال عالم سر بسر پرسیدم از فرزانه‌ای

گفت: یا خاکیست یا بادیست یا افسانه‌ای

گفتمش، آن کس که او اندر طلب پویان بود؟

گفت: یا کوریست یا کریست یا دیوانه‌ای

گفتمش: احوال عمر ما چه باشد عمر چیست؟

[...]

سنایی

گر بگویی عاشقی با ما هم از یک خانه‌ای

با همه کس آشنا با ما چرا بیگانه‌ای

ما چو اندر عشق تو یکرویه چون آیینه‌ایم

تو چرا در دوستی با ما دو سر چون شانه‌ای

شمع خود خوانی همی ما را و ما در پیش تو

[...]

عبدالقادر گیلانی

من کیم رسوای شهر و عاشق دیوانه‌ای

آشنا با هر غمی وز خویشتن بیگانه‌ای

هم شوم شاد از غمش کو در دلم منزل گرفت

هم شوم غمگین که او جا کرد در ویرانه‌ای

ترک شهرآشوب من در کشوری منزل نکرد

[...]

ادیب صابر

ای ثنا و مدح تو در لفظ هر فرزانه ای

خویش کرده مکرمات تو زهر بیگانه ای

افتخار خاندان جد خویشی در نسب

کی بود چون خاندان جد تو هر خانه ای

آنچه در توست از بزرگی کی بود در غیر تو

[...]

عطار

شعله زد شمع جمال او ز دولتخانه‌ای

گشت در هر دو جهان هر ذره‌ای پروانه‌ای

ای عجب هر شعله‌ای از آفتاب روی او

گشتت زنجیری و در هر حلقه‌ای دیوانه‌ای

هر که با هر حلقه در دنیا نیفتاد آشنا

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه