ای ز روی آتشینت هر دل آتشخانهای
از لب میگون تو هر سینهای میخانهای
آبروی خود عبث خورشید میریزد به خاک
کی سر ما گرم میگردد به هر پیمانهای؟
حرف تلخ عاقلان ما را نمیآرد به هوش
میکند هشیار ما را نعره مستانهای
ابر نیسان را ز استغنا کند خون در جگر
در صدف آن را که باشد گوهر یکدانهای
شور محشر گرچه میریزد نمک در چشم خواب
بر گرانجانان غفلت میشود افسانهای
تیر بی پر در کمان آن به که باشد گوشهگیر
نیست مرد آن را که نبود همت مردانهای
خاک پای بیخودی را سرمه گر سازم رواست
میکند هر آشنا را معنی بیگانهای
این خمارآلودگان کوتاهبین افتادهاند
ورنه باشد در گره هر قطره را میخانهای
حسن عالمسوز بیتاب است در ایجاد عشق
دارد از هر ذره آن خورشیدرو پروانهای
لاله دلمرده بیرون آمد از زندان سنگ
تو همان چون صورت دیوار، محو خانهای
کی نظر سازد به آب زندگی صائب سیاه
هرکه را چون لاله هست از خون دل پیمانهای
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره آتشین بودن عشق و اثرات آن بر دلها و جانهاست. شاعر به توصیف زیبایی و جذابیت معشوق میپردازد و میگوید که دلها همچون آتش در عشق میسوزند و لبهای میگون او برای جانها مانند میخانهها هستند. او به بیمعنایی زندگی بدون عشق اشاره میکند و میگوید که عقل و خرد در برابر شور و شوق عشق ناتوان است. همچنین، به ویژگیهای جوانمردی و جستجوی حقیقت اشاره میکند و تأکید میکند که عاشق واقعی باید همت و ارادهای مردانه داشته باشد. در نهایت، شاعر به بیاعتنایی به دنیا و لذتهای آن اشاره میکند و عشق را به عنوان روشنایی و زندگی حقیقی میشناساند.
هوش مصنوعی: چهره آتشین تو باعث میشود که هر دل مانند کورهای از آتش شود و لبهای شیرین تو در هر سینهای مانند میخانهای است که پر از خوشحالی و شادمانی است.
هوش مصنوعی: آبروی خود را بیدلیل به پای خورشید میریزد، ولی ما هرگز با هر بار نوشیدن از آن، گرم نمیشویم.
هوش مصنوعی: سخنان تلخ و حقیقتگوی عاقلان ما را به خود نمیآورد، بلکه باعث بیداری و هوشیاری ما میشود، همانند نعرهای که از حال میبرد.
هوش مصنوعی: ابر نیسان، به دلیل سرشتی که دارد و نیاز به آب و بارش، به جگر خود اندوهی را حس میکند. این اندوه برای کسی است که گوهر ارزشمندی دارد و این گوهر در دل صدفی قرار گرفته است. در واقع، بر اساس این احساس ضرورت و ارزش، میتوان گفت که گنجینهای در دل وجود دارد که باید به آن توجه شود.
هوش مصنوعی: در روز قیامت، حتی اگر درد و رنجی به چشمها بیفتد، افرادی که در غفلت به سر میبرند، هیچگاه متوجه این واقعیت نمیشوند و آن را فقط به عنوان یک داستان در نظر میگیرند.
هوش مصنوعی: کسی که همت و ارادهی قوی نداشته باشد، حتی اگر در موقعیت مناسبی قرار گیرد، نمیتواند موفق شود. مانند تیر بیپر که بیفایده است، فردی که گوشهگیر و منفعل باشد، نمیتواند به دستاوردی برسد.
هوش مصنوعی: اگر خاک پای کسی را که مجنون و عاشق است به عنوان سرمه استفاده کنم، این کار درست است؛ زیرا هر آشنایی را به طریقی به بیگانگی میکشانَد.
هوش مصنوعی: این افراد که در حالت خماری به سر میبرند، دید کوتاهی دارند و نمیتوانند واقعیت را درست ببینند. در واقع، اگر کمی عمیقتر بنگرند، متوجه میشوند که هر قطرهای از زندگی و وجودشان میتواند به عنوان یک میخانه و منبع شادابی و سرمستی در نظر گرفته شود.
هوش مصنوعی: زیبایی و جذابیت عشق، آتشینی را در جهان به وجود میآورد و در این میان، از هر ذره وجود آن، مانند پروانهای به سوی نور خورشید میشتابد. عشق به گونهای است که تمام موجودات را به خود جذب میکند و بیتابی آن، نشاندهنده شدت این احساس عمیق و شگفتانگیز است.
هوش مصنوعی: گلی پژمرده از زندانی سنگی بیرون آمده، شبیه به دیواری که تنها تصویر یک خانه را نشان میدهد، بیروح و خالی است.
هوش مصنوعی: کسی که دلش پر از غم و اندوه است، نمیتواند به زیبایی و زندگی نگاه کند. همانطور که لاله بهخاطر خون دلش زیباست، انسان هم باید به عمق دردهایش پی ببرد تا بتواند از زندگی لذت ببرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
حال عالم سر بسر پرسیدم از فرزانهای
گفت: یا خاکیست یا بادیست یا افسانهای
گفتمش، آن کس که او اندر طلب پویان بود؟
گفت: یا کوریست یا کریست یا دیوانهای
گفتمش: احوال عمر ما چه باشد عمر چیست؟
[...]
گر بگویی عاشقی با ما هم از یک خانهای
با همه کس آشنا با ما چرا بیگانهای
ما چو اندر عشق تو یکرویه چون آیینهایم
تو چرا در دوستی با ما دو سر چون شانهای
شمع خود خوانی همی ما را و ما در پیش تو
[...]
من کیم رسوای شهر و عاشق دیوانهای
آشنا با هر غمی وز خویشتن بیگانهای
هم شوم شاد از غمش کو در دلم منزل گرفت
هم شوم غمگین که او جا کرد در ویرانهای
ترک شهرآشوب من در کشوری منزل نکرد
[...]
ای ثنا و مدح تو در لفظ هر فرزانه ای
خویش کرده مکرمات تو زهر بیگانه ای
افتخار خاندان جد خویشی در نسب
کی بود چون خاندان جد تو هر خانه ای
آنچه در توست از بزرگی کی بود در غیر تو
[...]
شعله زد شمع جمال او ز دولتخانهای
گشت در هر دو جهان هر ذرهای پروانهای
ای عجب هر شعلهای از آفتاب روی او
گشتت زنجیری و در هر حلقهای دیوانهای
هر که با هر حلقه در دنیا نیفتاد آشنا
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.