شعله زد شمع جمال او ز دولتخانهای
گشت در هر دو جهان هر ذرهای پروانهای
ای عجب هر شعلهای از آفتاب روی او
گشتت زنجیری و در هر حلقهای دیوانهای
هر که با هر حلقه در دنیا نیفتاد آشنا
همچو حلقه تا ابد بر در بود بیگانهای
نیک در هر حلقه او را باز میباید شناخت
ورنه گردد بر تو آن هر حلقهای بتخانهای
در درون چاه و زندانش بدان و انس گیر
زانکه نه گلشن بود پیوسته نه کاشانهای
یا اگر هر دم به نوعی نیز بینی آن جمال
تو یقین میدان که آن گنجی است در ویرانهای
ور به یک صورت فرو ریزی چو گلبرگی ز بار
کی رسد دریا به تو، تو مست از پیمانهای
قفل عشقش کی گشایی گر کلیدی نبودت
هر دم از انسی نو و دردی نوش دندانهای
من چهگویم چون درین دریا دو عالم محو شد
شبنمی را کی رسد از پیشگه پروانهای
هر که خواهد داد از وصلش سر مویی خبر
در حقیقت آن سخن دانی که چیست افسانهای
از مسمی کس نخواهد یافت هرگز شمهای
گر به تو اسمی رسد واجب بود شکرانهای
گر جزین چیزی که میگویم طلب داری دمی
تا ابد در دام مانی از برای دانهای
شبنمی را فهم کی در بحر بی پایان رسد
گر نمیفهمش بود باشد قوی مردانهای
چون رسد آن نم بدو جاوید در پی باشدش
تا کند هم چون خودش از فر خود فرزانهای
یک سر سوزن ندیدی روی دولت ای فرید
ده زبان تا چند خواهی بود همچون شانهای
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به زیبایی و جذابیت الهی اشاره میکند و به توصیف عشق و شوقی که به جمال معشوق دارد، میپردازد. او میگوید که هر شعلهای از زیبایی معشوق، انسان را همچون پروانه به دور خود میکشد و زنجیر عشق او را به دیوانگی میکشاند. عشق واقعی نیاز به شناخت عمیق دارد و بدون آن، انسان همواره غریبه و بیگانه خواهد ماند. شاعر به چالشهای عشق و دشواریهای فهم زیباییهای درون اشاره میکند و تأکید میکند که تنها با شناخت واقعی میتوان به حقیقت عشق رسید. او همچنین میگوید که محبت و عشق بدون تلاش و دانش ممکن نیست و کسانی که به دنبال حقیقت عشق هستند، باید از دنیای ظاهری فراتر بروند. در پایان، او به دشواریهایی که در روابط عاشقانه وجود دارد، اشاره میکند و بیان میکند که درک عمیق از عشق و زیبایی نیازمند تلاش و دقت است.
هوش مصنوعی: شعله زیبایی او مانند شمعی است که در همه جا روشنایی میبخشد و باعث میشود که هر ذره در دنیا مانند پروانهای به سمت او جذب شود.
هوش مصنوعی: عجب است که هر شعلهای از نور آفتاب او، تبدیل به زنجیری شده و در هر حلقهاش، دیوانگی وجود دارد.
هوش مصنوعی: هر کسی که در این دنیا با کسی ارتباط برقرار نکرده و دوستی را تجربه نکرده باشد، همچنان در تنهایی و بیگانگی باقی میماند و مانند حلقهای که در در میچرخد، هیچگاه به کسی نزدیک نخواهد شد.
هوش مصنوعی: باید دقت کنی که هر شخصی را در موقعیتهای مختلف بشناسی، زیرا اگر از شناخت او غافل شوی، ممکن است که آن فرد به نوعی برای تو به جایگاه و مقام خاصی تبدیل شود که به آن وابسته شوی و دلت به آن بسپرد.
هوش مصنوعی: در دل چاه و زندان او، آرامش و دوستی پیدا کن، زیرا نه همیشه بهشت و گلستان وجود دارد و نه خانهای امن و آرام.
هوش مصنوعی: اگر هر بار به شکلی زیبایی تو را ببینم، باید بدانی که آن زیبایی همچون گنجی در دل ویرانهای پنهان است.
هوش مصنوعی: اگر به یک شکل و به آرامی مانند گلبرگ به زمین بیفتی، چگونه میتواند دریا به تو برسد؟ تو که از یک پیمانه، مست و سرمستی.
هوش مصنوعی: در این بیت از شاعر، این احساس بیان شده است که عشق و محبت بسیار عمیق و پیچیده است و اگر کلیدی برای گشودن آن وجود نداشته باشد، نمیتوان به راحتی به دل عواطف و احساسات وارد شد. همچنین اشاره شده که هر روز با احساسی جدید و درد و لذتی تازه مواجه خواهیم بود، که نشان از تغییر و تحول در روابط و احساسات دارد.
هوش مصنوعی: من نمیدانم چه چیزی بگویم وقتی در این دریا دو جهان ناپدید شدهاند. چگونه میتواند شبنمی به پیش پروانهای برسد؟
هوش مصنوعی: هر کسی که بخواهد از وصل محبوبش حتی اندکی اطلاعاتی داشته باشد، باید بداند که در واقع این موضوع تنها خیالی و داستانی است.
هوش مصنوعی: هرگز کسی نخواهد توانست چیزی از حقیقت را از نامها و القاب بگیرد. پس هرگاه نامی از تو به میان آید، شایسته است که شکرگزاری کنی.
هوش مصنوعی: اگر چیزی غیر از آنچه که میگویم میخواهی، یک لحظه فکر کن که ممکن است برای یک لقمه از زندگیات، همیشه در گرفتار بمانی.
هوش مصنوعی: اگر چیزی کوچک و ناچیز را نتوان درک کرد، چگونه ممکن است به عمق یک دریای وسیع رسید؟ حتی اگر کسی قوی و مردانه باشد، باز هم نمیتواند به این فهم دست یابد.
هوش مصنوعی: وقتی آن نمِ جاویدان به او برسد، همیشه در پی او خواهد بود تا مانند خود، از وجودش فردی حکیم بسازد.
هوش مصنوعی: ای فرید، تو حتی یک ذره از خوشبختی را نمیبینی؛ تا کی میخواهی همچون شانهای بیفایده بمانی و فقط صحبت کنی؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
حال عالم سر بسر پرسیدم از فرزانهای
گفت: یا خاکیست یا بادیست یا افسانهای
گفتمش، آن کس که او اندر طلب پویان بود؟
گفت: یا کوریست یا کریست یا دیوانهای
گفتمش: احوال عمر ما چه باشد عمر چیست؟
[...]
گر بگویی عاشقی با ما هم از یک خانهای
با همه کس آشنا با ما چرا بیگانهای
ما چو اندر عشق تو یکرویه چون آیینهایم
تو چرا در دوستی با ما دو سر چون شانهای
شمع خود خوانی همی ما را و ما در پیش تو
[...]
من کیم رسوای شهر و عاشق دیوانهای
آشنا با هر غمی وز خویشتن بیگانهای
هم شوم شاد از غمش کو در دلم منزل گرفت
هم شوم غمگین که او جا کرد در ویرانهای
ترک شهرآشوب من در کشوری منزل نکرد
[...]
ای ثنا و مدح تو در لفظ هر فرزانه ای
خویش کرده مکرمات تو زهر بیگانه ای
افتخار خاندان جد خویشی در نسب
کی بود چون خاندان جد تو هر خانه ای
آنچه در توست از بزرگی کی بود در غیر تو
[...]
پیش شمع نور جان دل هست چون پروانهای
در شعاع شمع جانان دل گرفته خانهای
سرفرازی شیرگیری مست عشقی فتنهای
نزد جانان هوشیاری نزد خود دیوانهای
خشمشکلی صلحجانی تلخرویی شکری
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.