گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
صائب تبریزی

از توبه شود سرکشی نفس زیاده

گیرندگی سگ شود افزون ز قلاده

چون خضر میفشار درین خاک سیه پای

کز طول زمان سبز شود آب ستاده

از فیض چه گلها که نچیدیم دم صبح

عنوان سعادات بود روی گشاده

دامان نگه صفحه ننوشته نگیرد

در چهره نوخط نرسد چهره ساده

آن را که بود تخت روان از کشش بحر

چون سیل چرا دست نشوید ز اراده؟

از سطرشماری نتوان راه به حق برد

در بادیه حاجت به دلیل است نه جاده

زان تیغ به صد زخم تسلی نشود دل

کز موج شود تشنگی ریگ زیاده

سخت است کمان تو، وگرنه بود از آه

در قبضه من چرخ مقوس چو کباده

از جا مرو از هر سخن پوچ که گردد

نازل ز بها، لعل و گهر شد چو پیاده

صائب ز گرانباری دل در سبکی کوش

کز قافله پیوسته بود پیش پیاده

 
 
 
منوچهری

وان نار بکردار یکی حقهٔ ساده

بیجاده همه رنگ بدان حقه بداده

لختی گهر سرخ در آن حقه نهاده

توتو سلب زرد بر آن روی فتاده

سنایی

ای مهر تو بر سینهٔ من مهر نهاده

ای عشق تو از دیدهٔ من آب گشاده

بسته کمر بندگی تو همه احرار

از سر کله خواجگی و کبر نهاده

دستان دو دست تو به عیوق رسیده

[...]

مولانا

ای دلبر بی‌صورت صورتگر ساده

وی ساغر پرفتنه به عشاق بداده

از گفتن اسرار دهان را تو ببسته

و آن در که نمی‌گویم در سینه گشاده

تا پرده برانداخت جمال تو نهانی

[...]

اوحدی

ای از عرب و از عجمت مثل نزاده

حسن تو عرب را و عجم را بتو داده

در روی عجم چشم توصد تیر کشیده

وز چشم عرب لعل تو صد چشمه گشاده

خوبان عرب بر سر اسب تو دویده

[...]

کمال خجندی

ای با لب شیرین سخنت تلخ فتاده

شد در همه خلق از نمکت شور زیاده

ابروت کمان بر من بیچاره کشیده

چشمانت کمین بر دل خونخواره گشاده

از نوع بشر چون بشرت دیده ندیده

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از کمال خجندی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه