خون لاله لاله می چکد از رنگ آل تو
گلگونه همند جلال و جمال تو
افتاده است خال تو از چشم شوختر
این نافه پیش پیش دود از غزال تو
عریان ز آفتاب قیامت نمی کشد
خورشید آنچه می کشد از انفعال تو
عالم ز نقش پای تو گردید لاله زار
شد بس که خون بیگنهان پایمال تو
ذوق وصال می گزد از دور پشت دست
گرم است بس که صحبت من با خیال تو
هر چند عارض تو بهشتی است دلگشا
صد پرده خوشترست ز عارض خصال تو
نقاش بر ورق نتواند کشیدنش
از بس که سرکش است قد چون نهال تو
خواهی حنای پا کن و خواهی نگار دست
من مشت خون خویش نمودم حلال تو
صائب چنین که طبع تو شد بر سخن سوار
خواهد گرفت روی زمین را خیال تو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آراسته است روی جمال از جمال تو
بر بسته باد چشم کمال از جلال تو
ای دیده من جمال خود اندر جمال تو
آیینه گشتهام همه بهر خیال تو
و این طرفهتر که چشم نخسپد ز شوق تو
گرمابه رفته هر سحری از وصال تو
خاتون خاطرم که بزاید به هر دمی
[...]
ای ماه آسمان لطافت جمال تو
ترسم همیشه بر تو ز عین الکمال تو
همچون سواد چشم و سوید ای دل مرا
نور و سرور دیده و دل داد خال تو
از بسکه با تو راست دلم گر چه کج بود
[...]
ای آفتاب آینه دار جمال تو
مشک سیاه مجمره گردان خال تو
صحن سرای دیده بشستم ولی چه سود
کـاین گوشه نیست درخور خیل خیال تو
در اوج ناز و نعمتی ای پادشاه حسن
[...]
زینسان که خو گرفت دلم با وصال تو
وای من آن زمان که نبینم جمال تو
مردم ز فرقت تو کجا رفت آنکه من
هر لحظه دیدمی رخ فرخنده فال تو
بینم جهان به روی تو روی تو گوییا
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.