آمد رسول عید و مه روزه نام او
فرخنده باد بر شهگیتی سلام او
سلطان جلال دولت باقی معز دین
شاهی که هست دولت و دین زیر نام او
فال جهان خجسته شد و کار دین تمام
از همت خجسته و عدل تمام او
ایزد مقام دولت او ساخت از فلک
جز وهم آدمی نرسد بر مقام او
گر ذوالفقار در کف حیدر ندیدهای
در دست شهریار نگه کن حسام او
گر خسروان کشند عدو را به زهر و دام
تیغ است زهر خسرو و تیرست دام او
شمشیر تیز او چو برون آید از نیام
باشد دل و دو دیدهٔ شیران نیام او
اسب بلند او چو بساید زمین به نعل
سَعدِ سپهر بوسه دهد بر لگام او
جوید همی کلاه غلامش امیر شاه
تا افسری کند زکلاه غلام او
آورده ماه روزه به سلطان پیام عید
سلطان به خیر داد جواب پیام او
هر شب که جام آب به کف بر نهد ملک
خورشید و ماه را حسد آید ز جام او
گوییکه از بهشت فرستند هر شبی
بر دست جبرئیل شراب و طعام او
کان است کام بنده معزی به مدح شاه
گوهر همی برند حکیمان زکام او
تا هر که مُنعِم است بر او واجب است حج
جز کعبه نیست قبله و بیتالحرام او
بادا مدام عدل شهنشاه روزگار
و آسوده باد ملک ز عدل مُدام او
روزه بر او مبارک و روزش همه چو عید
کارش بهکام دولت و دولت به کام او
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به ستایش و مدح پادشاهی میپردازد که روزه و عید را زیر سایه خود قرار داده و زندگی مردم را خوش و خرم کرده است. او با توصیفاتی از جمله "سلطان جلال" و "شاهی که هست دولت و دین زیر نام او" به عظمت و قدرت پادشاه اشاره میکند. حکمت و عدل او سبب خوشبختی جهان شده و مقامش از تصور انسان فراتر است. شاعر به شمشیر تیز پادشاه و دلاوریاش اشاره میکند و اینکه چطور دشمنان از او ترس دارند. همچنین، شبها بهترینی از بهشت را برای پادشاه توصیف میکند که نشانگر مقام والای اوست. در نهایت، شاعر برای پادشاه آرزوی عدل و کامیابی دارد و روزهی او را به عنوان روزی مبارک و خوشایند معرفی میکند.
هوش مصنوعی: در روز عید، پیامبری آمده است و ماه رمضان را نام میبرد. برای او آرزوی خوشبختی داریم و به پادشاه جهان درود میفرستیم.
هوش مصنوعی: سلطان جلال، که نماد قدرت و عظمت است، همچنان در حال حفظ مقام و روشن کردن مسیر دین و سلطنت است. تمام قدرت و پیروزیها زیر سایه نام او قرار دارد.
هوش مصنوعی: بخت و سرنوشت جهان خوب شد و مسائل دین با تلاش و کوشش نیکو و عدالت کامل او حل و فصل گردید.
هوش مصنوعی: خداوند جایگاه و مقام او را به او عطا کرده است و از آسمان، جز خیال و تصور انسانها، چیزی به آن مقام نمیرسد.
هوش مصنوعی: اگر شمشیر ذوالفقار را در دست علی ندیدهای، به دست شهریار نگاه کن و ببین که شمشیر او نیز چقدر قدرتمند است.
هوش مصنوعی: اگر دشمنان بخواهند پادشاهان را از پای درآورند، باید بدانند که زهر و دام تنها ابزارهای کار نیستند. چرا که خود زهر متعلق به پادشاه است و تیرهایی که دشمن به کار میبرد، در واقع دام و تله پادشاه است.
هوش مصنوعی: زمانی که شمشیر تیز او از غلاف بیرون میآید، دل و دو چشم شیران در سر او وجود دارد.
هوش مصنوعی: اسب بلند او وقتی پایش به زمین میرسد، انگار که به شانس و بخت خوب آسمان بوسه میدهد.
هوش مصنوعی: امیر شاه به دنبال کلاهی است که متعلق به غلامش است تا با استفاده از آن، مقام و رتبهای برای خود به دست آورد.
هوش مصنوعی: ماه رمضان به سلطان پیامی آورد و در پاسخ، سلطان عید را به خیر و خوشی تبریک گفت.
هوش مصنوعی: هر شب وقتی که جام آب در دست ملک (فرشته) قرار میگیرد، خورشید و ماه حسرت میخورند زیرا از زیبایی و جلاي آن جام آگاه هستند.
هوش مصنوعی: گویا هر شب به دست جبرئیل، نوشیدنی و غذاهایی از بهشت برای او میرسد.
هوش مصنوعی: بنده معزی در مدح شاه آنچنان با ذوق و شوق صحبت میکند که حکیمان و دانشمندان به خاطر او از سرماخوردگی خود میگذرند و در تلاشند تا از زیبایی کلامش بهرهمند شوند.
هوش مصنوعی: هر شخصی که دارای وسعت و توانایی مالی است، بر او واجب است که به حج برود و تنها کعبه است که قبله و مکان مقدس برای اوست.
هوش مصنوعی: باشد که همیشه عدالت پادشاه روزگار برقرار باشد و کشور تحت تأثیر مستمر این عدالت، در آرامش و آسایش باشد.
هوش مصنوعی: روزه بر او خوشایند است و روزش مانند عید میباشد، کارهای او به نفع سعادت و موفقیتش است و موفقیت نیز در خدمت اوست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا دین مصطفی است تو هستی قوام او
تا ملک پادشاست تو هستی نظام او
هرکس که او امام جهان است در علوم
چون بنگرم تویی به حقیقت امام او
بر فتح قادرست حسام خدایگان
[...]
خوارزمشه ، که هست زمانه غلام او
دور سپهر و سیر ستاره بکام او
از صورت هلال فلک را بهر مهی
در گوش حلقه ایست ، مگر شد غلام او ؟
بوده بقای فضل و هنر در بقای او
[...]
باد سحر که سوی من آرد پیام او
اول غلام بادم و دوم غلام او
شادم ز دل که بسته زلف دوتای اوست
دل بنده دو سلسله مشک فام او
میخانه ای که شوق تو باشد مدام او
دایم به زور باده زند دور، جام او
سنگ ملامتی که به هم بشکند ترا
چون کعبه واجب است به جان احترام او
طومار درد و داغ عزیزان رفته است
[...]
گر خون من ز شیشه بریزد به جام او
لب بر ندارم از لب یاقوت فام او
با من سخن ز لعل روان بخش یار کن
آب حیات را چه کند تشنه کام او
یک عمر تلخ کام نشستم که عاقبت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.