دل چو دید آن شکرینلبها و مشکینخال او
میشود دیوانه چون من آه و مسکین حال او
می خرامید آن نگار و در پیش می شد رقیب
خوش بود عمر ای دریغا مرگ در دنبال او
هر که را شد دل اسیر زلف مه رویی دگر
بسته دام بلا شد مرغ فارغ بال او
قابل تاج سلاطین هیچ می دانی که کیست
آن سری کاندر جهان شد ساعتی پامال او
باشد این دل وارهد از دست شاهین غمش
هست همچو صعوه ای چون باز در چنگال او
خاطرم در ره تفال داشت پیش آمد رقیب
خی و ری آمد بلی نیکو نباشد فال او
لعل او زهاد را سرمست دارد روز و شب
باده حمراست گویی آن لبان آل او
کی فروشد او به جان بنده خاک پای خویش
بهتر از هر دو جهان باشد چو یک مثقال او
عقل و هوش و جان و دل بربوده از صوفی رخش
کی تواند گفت شعری خوش زبان لال او
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به توصیف زیباییهای معشوق و اثرات آن بر دل خود میپردازد. او از دیوانگی و حال زار خود به خاطر لبان شیرین و خال مشکین معشوق سخن میگوید. معشوق به صورت میخرامد و رقیب در پی اوست، و شاعر حسرت زمانهایی را میخورد که در کنار او بوده است. عشق او، دل را اسیر زلفهایش میکند و شیرینی لبانش مانند بادهای است که زهاد را مست میکند. نویسنده بر این باور است که هیچ چیز ارزشمندتر از محبت معشوق نیست و عقل و هوش هم از او ربوده شده است. در نهایت، او میگوید که حتی صوفیان هم نمیتوانند شعری به زیبایی او بسازند.
هوش مصنوعی: وقتی دل به دیدن لبهای شیرین و خالهای خوشبو او مینشیند، مثل من دیوانه و بیتاب میشود و حالش به شدت خراب میگردد.
هوش مصنوعی: آن معشوق به زیبایی در حال حرکت بود و فرد دیگری هم در کنارش بود. لحظهها زیبا و شیرین به نظر میرسید، ولی افسوس که مرگ در راه او در کمین بود.
هوش مصنوعی: هر کسی که دلش مجذوب زلف زیبای کسی شود، دیگر نمیتواند از درد و مشکلات رهایی یابد و مانند پرندهای است که بال و پرش در دام افتاده است.
هوش مصنوعی: آیا میدانی آن کسی که در دنیا فقط برای یک لحظه همه چیز را تحتالشعاع قرار داد و به گونهای زندگی کرد که حتی تاجداران سلاطین را قابل خود نمیدانستند، کیست؟
هوش مصنوعی: دل من از دردهایش فرار میکند، مانند پرندهای که در چنگال شاهین است و به شدت در تلاش است تا از آن خارج شود.
هوش مصنوعی: در یادم آمده بود که برای نشانهگیری، رقیب به دنبالم آمد. اما خوب نیست که به نشانهاش توجه کنم.
هوش مصنوعی: رنگ زیبای لبان او زاهدان را در طول روز و شب سرمست و شگفتزده میکند، انگار که آن لبها شراب قرمز را به همراه دارند.
هوش مصنوعی: آیا کسی میتواند جان بنده را بفروشد؟ خاک پای او از هر دو جهان برایم ارزشمندتر است، حتی اگر فقط به اندازه یک مثقال باشد.
هوش مصنوعی: صوفی به قدری غرق در حالتهایش و عشقهایش شده که نه عقلش را دارد و نه توانایی بیان احساساتش را. او مثل یک انسان لال است که نمیتواند شعری زیبا بگوید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هر که آن چشم سیه دید، آن لبان آل او
گشت جان چون دل کنون در دست غم پامال او
چون عیان شد طلعت خورشید آن ماه منیر
ذره وارست این دلم رقاص در دنبال او
می شود بریان کبوتر، زآتش دل چون کنم
[...]
مرغ جان کردی هوای دانه های خال او
گر نبستی رشته لاغر تن من بال او
گر به قصد جان فرستد قاصد آن مقصود دل
دل کند فرسنگها جان بر کف استقبال او
بس که بر دل خامه بار غم نهاد از شرح هجر
[...]
آنکه رفت امروز و صد دل میرود دنبال او
کاش فردا جان برون آید به استقبال او
بس که همچون سایه خواهم خویش را پامال او
هر کجا او میرود من میروم دنبال او
وه! چه خوش جا کرده است آن خال مشکین بر رخش
[...]
بومی آمد نامهٔ عنوان سیه بر بال او
نامهای بتر ز روی نامبارک فال او
خانه شهری سیه گردد ز بال افشانیش
بر که خواهد سایه افکندن بدا احوال او
هر گه این بوم آمد و بر طرف بامش پر گشاد
[...]
دلنشین افتاده است از بس که خط و خال او
ریشه در آیینه چون جوهر کند تمثال او
حیرت آن روی آتشناک مهر لب شده است
ورنه صد فریاد دارد هر سپند خال او
صورت دیوار می آید به جان بی نفس
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.