گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
صائب

مژگان خود به اشک جگرگون طراز کن

وان گاه چشم بر رخ فردوس باز کن

فرصت سبک عنان و شب عمر کوته است

از آه نیمشب شب خود را دراز کن

محتاج را چه عقده ز محتاج وا شود؟

ز اهل نیاز رو به در بی نیاز کن

از آرزو به خاک فتاد آدم از بهشت

زنهار ترک صحبت این فتنه ساز کن

ناسازی فلک ز نسیم شکایت است

خامش نشین و پرده افلاک ساز کن

این رشته را که طول امل نام کرده ای

زنار می شود، ز میان زود باز کن

تا کی دراز پیش طبیبان کنی دو دست؟

یک بار هم به عالمی بالا دراز کن

سر رشته شفا و مرض در کف خداست

از چاره روی دل به در چاره ساز کن

در چشم بستن است تماشای هر دو کون

زین رو ببند چشم و ازان روی باز کن

بند قبا حریف فراموشی تو نیست

این کار را حواله به زلف دراز کن

صائب بدوز دیده نامحرمان فکر

آنگه ز روی بکر سخن پرده باز کن

 
 
 
قوامی رازی

ای مانده بر در هوس این در فراز کن

عذر گذشته خواه «و» در توبه باز کن

نزدیک شو به طاعت و ز فسق دور باش

روزی دو رنجکی برو جاوید نازکن

چون منعمان زکوة بروی و ریا مده

[...]

امیر شاهی

ای باد، پرده زان گل نو رسته باز کن

گو بر فروز لاله، رخ و غنچه، ناز کن

باد بهار داغ کهن تازه میکند

مطرب، همان ترانه دلسوز ساز کن

در پرده نوش جنس مروق، که پیر کار

[...]

اهلی شیرازی

ایدل گدایی از کرم کار ساز کن

خود را زمنت همه کس بی نیاز کن

توحید چیست ترک تعلق ز هر چه هست

یعنی بروی غیر در دل فراز کن

گوهر بزهر چشم نیز زد ز ناکسان

[...]

شاهدی

آمد نگار بر در دل دیده باز کن

بنشین به عیش و در ز رقیبان فراز کن

با یار نازنین چو بیابی مقام امن

چندانکه ناز بیش کند تو نیاز کن

مطرب بیا که یار ندیم است و گل ببار

[...]

محتشم کاشانی

یارب تو دل نوازی آن دل نواز کن

درهای مغفرت به رخش جمله باز کن

بر شاخسار سدره و طوبی هر آشیان

کاحسن بود نشیمن آن شاهباز کن

کوتاه شد چو رشتهٔ عمرش ز تاب مرگ

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه