گنجور

 
بابافغانی

ما بهر ساقیان دل فرزانه سوختیم

مجموعه ی خیال بمیخانه سوختیم

آبی بر آتش دل ما هیچ کس نزد

چندانکه پیش محرم و بیگانه سوختیم

ما را کسی در انجمن خویش ره نداد

چون بیکسان بگوشه ی ویرانه سوختیم

غمخوار گو مسوز سپند از برای ما

ما چون در آتش دل دیوانه سوختیم

هرگز نداد صحبت بیگانه پرتوی

پیش چراغ خویش چو پروانه سوختیم

جان در سر زبان شد و کوته نشد سخن

افسوس کاین چراغ بافسانه سوختیم

تا صحبت تو هست چه پرتو دهد دگر

حالا به یک کرشمه ی مستانه سوختیم

بس خرمن مراد فغانی بباد رفت

ما غافلان در آرزوی دانه سوختیم

 
 
 
عرفی

دردا که فاش در غم جانانه سوختیم

در داغ و درد محرم و بیگانه سوختیم

گو شمع برفروز به بزم طرب که ما

بیرون در ز غیرت پروانه سوختیم

با خون صد شهید مقابل نهاده اند

[...]

صائب تبریزی

داغی ز عشق بر دل فرزانه سوختیم

قندیل کعبه را به صنمخانه سوختیم

هرگز صدای بال و پر ما نشد بلند

آهسته همچو شمع درین خانه سوختیم

چیدندگل ز شمع حریفان دور گرد

[...]

قدسی مشهدی

تا دل بر آتش غم جانانه سوختیم

از رشک، جان محرم و بیگانه سوختیم

ما را نه قرب شمع میسر، نه وصل گل

از اعتبار بلبل و پروانه سوختیم

افروختیم در حرم کعبه صد چراغ

[...]

حزین لاهیجی

پیش از ظهور جلوهٔ جانانه سوختیم

آتش به سنگ بود که ما خانه سوختیم

لب ناچشیده از نفس آتشین خویش

چون داغ لاله، باده به پیمانه سوختیم

دل بوده است محفل شمع طراز ما

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه