ز رعشه رفته برون دست و پا ز فرمانم
فتاده است تزلزل به چار ارکانم
شده است نقد قیامت مرا ز پیریها
عصا صراط من و عینک است میزانم
اگر نه صبح قیامت بود سفیدی موی
چرا چو انجم از افلاک، ریخت دندانم
شده است موی سرم تا سفید از پیری
چو شمع صبح به نور حیات لرزانم
ز ضعف تن به زمین نقش بستهام چو غبار
به دست و دوش نسیم صباست جولانم
نمی گزم لب نانی ز سست مغزیها
خمیر مایهٔ حسرت شده است دندانم
قرار نیست مرا همچو گوی بی سر و پا
اگر چه قامت چون تیر گشت چوگانم
دوام زندگی من نه از تنومندی است
ز ناتوانی بر لب نمیرسد جانم
زیاد مرگ همان غافله ز دل سیهی
شده است قامت خم گشته طاق نسیانم
به حرف و صوت سرآمد حیات من صائب
نهشت باد خزان برگی از گلستانم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از ضعف و پیری خود سخن میگوید. او احساس میکند که اعضای بدنش به فرمانش پاسخ نمیدهند و در نتیجه به حالت لرزانی دچار شده است. موی او به سفیدی رفته و احساس میکند که به پایان عمرش نزدیک شده است. از ضعف جسمانی خود رنج میبرد و به زمین چسبیده است، مانند غبار. او نمیتواند از غذاهای بیمحتوا لذت ببرد و دندانهایش به حسرت تبدیل شده است. شاعر اشاره میکند که زندگیاش بیشتر به خاطر ناتوانیاش ادامه دارد و به یادآوری مرگ و فراموشی دچار شده است. در نهایت، او عمرش را به بادهای خزان تشبیه میکند که برگی از گلستان زندگیاش را بردهاند.
هوش مصنوعی: بدن من از لرزش رهایی یافته و دیگر قادر به فرمانبرداری نیست، تزلزل و عدم ثبات به چهار گوشهام رسیده است.
هوش مصنوعی: عواقب اعمالم به شدت نمایان شده و برای عبور از مشکلات زندگی، عصای سالخوردگی به دست دارم. تصویری که از عدالت دارم، به مانند عینکی است که حقیقت را برایم روشن میکند.
هوش مصنوعی: اگر روز قیامت نبود، پس چرا موهایم سفید شده و دندانهایم مانند ستارهها از آسمان ریخته است؟
هوش مصنوعی: موی سرم به خاطر پیری سفید شده و من مانند شمعی در صبح که نورش کمنور است، در حال لرزیدن و ناتوانی هستم.
هوش مصنوعی: به خاطر ضعف جسمانیام به زمین افتادهام، مثل غباری که در مسیر باد حرکت میکند و نسیم صبح در حال جابجاییام است.
هوش مصنوعی: دندانم به خاطر افکار بیپایه و سست، دیگر توانایی جویدن نان را هم ندارد و تبدیل به حسرت شده است.
هوش مصنوعی: من قرار نیست همچون یک گوی بیهدف و بیمعنا باشم، هرچند که قد و قامت من مانند تیر در ورزش چوگان به زیبایی است.
هوش مصنوعی: زندگی من به خاطر قدرت و استحکام نیست، بلکه از ضعف و ناتوانی نشأت میگیرد و جانم به سختی به لب رسیده است.
هوش مصنوعی: زیاد مرگ مانند کاروانی است که از دل تاریک و غمگین من عبور کرده و باعث شده است که یادها و خاطرات به فراموشی سپرده شوند.
هوش مصنوعی: زندگی من با کلام و صدا به پایان رسید، صائب، مانند برگی که در پاییز از باغ گل جدا شده باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هر آن جواهر کز روزگار بستانم
چرا دهم به خس و خار ار نه بستانم
به دست چپ بدهم آن گهر که در یک سال
بهای صد گهر از دست راست بستانم
چو تیر هر جا ناخوانده گر همی نروم
[...]
ز هر بدی که تو دانی هزار چندانم
مرا نداند از آن گونه کس که من دانم
به آشکار بدم در نهان ز بد بترم
خدای داند و من ز آشکار و پنهانم
تن من است چو سلطان معصیتفرمای
[...]
بعهدهای گذشته امین من آن بود
که شعر خوانم بر آنکه سیم بستانم
بقحطسالی افتادم از هنرمندان
که گر بیان کنم آنرا بشرح نتوانم
اگر بیابم آنرا که شعر دریابد
[...]
خوشی خوشی تو ولی من هزار چندانم
به خواب دوش که را دیدهام نمیدانم
ز خوشدلی و طرب در جهان نمیگنجم
ولی ز چشم جهان همچو روح پنهانم
درخت اگر نبدی پا به گل مرا جستی
[...]
یکی یهود و مسلمان نزاع میکردند
چنان که خنده گرفت از حدیث ایشانم
به طیره گفت مسلمان: گر این قبالهٔ من
درست نیست خدایا یهود میرانم
یهود گفت: به تورات میخورم سوگند!
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.