به درد عشق تو درمان نیابم
ببرد از من به دستان هوش و تابم
ز دست غمزه غمّاز شوخت
برفت از دست باری خورد و خوابم
حدیث عشق رویت با طبیبان
بگفتم خون دل گفتا جوابم
شراب از دیده آرم در فراقت
همیشه از جگر باشد کبابم
به چشم شوخ بردی دل ز دستم
چو زلف سرکشت در پیچ و تابم
ز تاب زلف تو شوریده حالم
ز چشم سرخوشت مست و خرابم
ورم پیوسته از غمزه زنی تیر
به جان تو که من رو برنتابم
نگردم از درت تا باشدم جان
نمای از لطف خود راهی صوابم
جهان گفتا ز درد روز هجران
ز دیده خون چکد چون اشک نابم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف عواطف و عذابی میپردازد که شاعر به خاطر عشق خود تجربه میکند. او از درد و رنج ناشی از دوری معشوق سخن میگوید و بیان میکند که به خاطر غم عشق ناتوان شده و خواب و آسایش را از دست داده است. شاعر از زیبایی معشوق نیز یاد میکند و میگوید که نگاه او دلش را ربوده و در حالتی پریشان و مست قرارش داده است. همچنین به شدت احساساتی و آزاردهنده بودن این عشق و درد ناشی از جدایی را توصیف میکند، به طوری که حتی طبیبان هم نمیتوانند برای دردش درمانی پیدا کنند. در نهایت، او از عمق غم و اشکهایش میگوید که همچون خون از چشمانش میریزد.
هوش مصنوعی: من نمیتوانم از درد عشق تو بهبود یابم، زیرا هوش و تسکین را از من میگریزد.
هوش مصنوعی: از تیر ناز و نازک چشم محبوب، تمام آرامش و خوابم را از دست دادم.
هوش مصنوعی: من در مورد عشق تو با پزشکان صحبت کردم و از درد دل خود گفتم، اما آنها پاسخی به من ندادند.
هوش مصنوعی: من همیشه در غم جداییات اشک میریزم و این غم به حدی است که جانم را به آتش کشیده است.
هوش مصنوعی: با نگاهی بازیگوشانه دل مرا از دستم گرفتی، همانطور که موهای پرپیچ و تابت مرا در خود غرق کرده است.
هوش مصنوعی: بخاطر زیبایی زلفت دیوانه شدهام و از نگاه سرخ چشمانت مست و خرابم.
هوش مصنوعی: هر لحظه به خاطر نگاههای تو دلم میشکند و دردم شدیدتر میشود، چون نمیتوانم به تو پاسخ دهم و تو را تحمل کنم.
هوش مصنوعی: من از درگاه تو دور نمیشوم تا اینکه جانم را به تو عرضه کنم. از مهربانی خودم را به راه درست هدایت کن.
هوش مصنوعی: جهان گفت که در مدت دوری و فراق، اشکهای من مانند خون از چشمانم میریزد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چشم پرخواب گشودی و ببستی خوابم
و آتش چهره نمودی و ببردی آبم
آنچنان تشنه لعل لب سیراب توام
کاب سرچشمه ی حیوان نکند سیرابم
دوش هندوی تو در روی تو روشن می گفت
[...]
زلف آشفته همی تابی و من می تابم
آتش چهره میفروز که من در تابم
شب خیال تو به بالین من آمد گفتم
آه کامد به سرم عمر و من اندر خوابم
ما درین بحر به کشتی تو یابیم نجات
[...]
گر شوی با خبر از سوز دل بیتابم
دم آبی نخوری تا نکنی سیرابم
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.