همیشه تار و پود کار ناهموار میبستم
دل و دستم نبود و خویش را بر کار میبستم
برش چندان که میرفتم نبودش شفقتی با من
به افسون خویش را بر محرمان یار میبستم
در آن کو یک شبم گل گشت مهتابی نشد روزی
همیشه خویش را چون سایه بر دیوار میبستم
اگرچه پای تا سر عذر تقصیر و گنه بودم
ز خجلتهای عصیان لب ز استغفار میبستم
کسی دیگر به جز من لذت نقصان نمیدانست
گر از اول ره سودا درین بازار میبستم
نمیافتاد چندین رخنه در بنیاد رسوایی
گر از آغاز دست عقل دعوی دار میبستم
کمر در خدمتت عمریست میبندم چه شد قدرم
برهمن میشدم گر این قدر زنار میبستم
نهال عمر پیوند تو کردم برنشد حاصل
ثمر میداد اگر این نخل را بر خار میبستم
«نظیری» این تمنا و طلب تا وقت مردن بود
متاع جان به غارت میشد و من بار میبستم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به تأمل در زندگی و روابط خود میپردازد. او به این نکته اشاره میکند که در طول عمرش تلاشهایش نتیجهای نداشته و از احساساتش غافل بوده است. شاعر از تار و پود کارهایش میگوید که همیشه با سختی و ناهمواری همراه بوده و هرگز احساس محبت و شفقت را تجربه نکرده است. او اگرچه در بسیاری از مواقع به اشتباهات خود اعتراف میکند، اما در عین حال میداند که هیچکس دیگر طعم ناکامی او را نمیداند. شاعر همچنین به این موضوع اشاره میکند که کمر به خدمت محبوبش بسته، اما نتیجهای نمیگیرد و زندگیاش بیثمر شده است. در نهایت، او احساس میکند که تلاشهایش در نهایت به غارت رفته و هیچ نتیجهای جز بار سنگین نداشته است.
هوش مصنوعی: در تمام طول زندگی، کارهای سخت و دشوار را به تنهایی انجام میدادم و نه تنها از دل و دستم خبری نبود، بلکه همه تلاشم را صرف انجام این کارها میکردم.
هوش مصنوعی: هر چه بیشتر به جلو میرفتم، او هیچ رحمی به من نداشت و با ترفندها و نیازهای خود، رازهایش را به دوستان نزدیکش پنهان میکرد.
هوش مصنوعی: در آن شب که همه جا با نور ماه روشن شد، هیچگاه نتوانستم خود را مانند سایهای بر دیوار حفظ کنم.
هوش مصنوعی: هرچند که تمام وجودم پر از عذر و تقصیر و گناه بود، به خاطر شرم ناشی از کارهای ناپسند، هرگز زبان به طلب عفو نمیآوردم.
هوش مصنوعی: هیچ کس جز من ندانست که نقصان و کمبود چه لذتی دارد، اگر از همان ابتدا وارد این بازار پر سودا میشدم.
هوش مصنوعی: اگر از همان ابتدا به عقل خود توجه میکردم و به آن اعتماد میکردم، هیچگاه اینقدر عیب و نقص در اساس رسوایی به وجود نمیآمد.
هوش مصنوعی: سالهاست که در خدمتت کمر بستهام، اما چه شده که ارزش من کم شده است؟ اگر اینقدر قابلیت داشتم، در مییافتم که باید به تو بندهای بیشتری بزنم.
هوش مصنوعی: من عمری را که به تو پیوند زدم، به ثمر نرساندم. میدانم اگر این درخت را به خار میبستم، نتیجه بهتری میداد.
هوش مصنوعی: این آرزو و خواسته تا زمان مرگ ادامه داشت، در حالی که روح من مورد چپاول قرار میگرفت و من بار سنگینی را بر دوش میکشیدم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چو از جور رقیبان از در او بار میبستم
ره آمد شدن از گریه بر اغیار میبستم
خوش آن خاری که چون سنگش بسر میزد من از حسرت
چو گل میچیدم و بر گوشهٔ دستار میبستم
گشادم از در پیر مغان شد کاشکی ز اول
[...]
ز شور عشق اگر گل بر سر دستار می بستم
سر شوریده منصور را بر دار می بستم
من آن روزی که در عشق سخن ثابت قدم بودم
کمر در خدمت هر نقطه چون پرگار می بستم
زدینداری اسیر صد گره چون سبحه گردیدم
[...]
چنان در کوی او افتادگی را کار میبستم
که عهد دوستی با سایة دیوار میبستم
بسان غنچه با یاد لبش در کاروان اشک
ز لخت دل متاع برگ گل دربار میبستم
خوشا عهدی که آن بد خو به قصد امتحان من
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.