یاد ایامی که در دل خار خاری داشتم
در جگر چون لاله داغ گلعذاری داشتم
از تهی پایی به هر صحرا که راهم می فتاد
از سر هر خار امید بهاری داشتم
سکه فرمانروایی داشت روی چون زرم
در کنار خویش تا سیمین عذاری داشتم
میل چشم غیر بود آن روز مد عیش من
کز دو چشمش مستی دنباله داری داشتم
سبزه امید من آن روز چون خط تازه بود
کز لب لعلش شراب بی خماری داشتم
عشرت روی زمین در دل مرا آن روز بود
کز خط ریحان او بر دل غباری داشتم
خرمن گل بود کوه بیستون در دیده ام
در نظر تا جلوه گلگون سواری داشتم
گلعذاران می ربودندم ز دست یکدگر
تا چو شبنم دیده شب زنده داری داشتم
نعل برگ عیش چون برگ خزان در آتش است
ورنه من هم پیش ازین باغ و بهاری داشتم
شد به کوری خرج روی سخت این آهن دلان
در دل چون سنگ پنهان گر شراری داشتم
کم نشد چون موج از آغوش دریا وحشتم
گرچه بودم در میان دایم کناری داشتم
آسمان با آن زبردستی مرا در خاک بود
از غبار خاکساری تا حصاری داشتم
گرچه از بی حاصلی بودم علم در بوستان
بر دل از آزادگی چون سرو باری داشتم
صورت احوال من بی خال عیب آن روز بود
کز سر زانوی خود آیینه داری داشتم
بود ماه عید صائب در نظر سی شب مرا
در نظر تا طاق ابروی نگاری داشتم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به یادآوری دورانی خوش و پر از عشق و امید پرداخته است. شاعر به خاطراتی اشاره میکند که در آن زمان، دلی پر از آرزوها و عشق به زیباییها داشته است. او از احساس خوشحالی و شادابی در دل میگوید و به یاد میآورد که چگونه به سرزمینهای مختلف سفر میکرده و در هر جایی به جستجوی بهار و زیبایی بوده است. همچنین به زیبایی چهره محبوب و حسی که از آن تجربه کرده، تأکید دارد. در نهایت، او از نداشتن آن روزهای خوش و تغییر شرایط زندگیاش در حال حاضر ابراز غم و اندوه میکند. در مجموع، شعر نشاندهندهی گذر زمان و تغییر احساسات انسانهاست.
هوش مصنوعی: به یاد روزهایی هستم که در دل، درد و رنجی چون خار را احساس میکردم و در درونم، همچون لالهای که در آتش میسوزد، غمی عمیق و سوزان داشتم.
هوش مصنوعی: به هر مکانی که میروم، حتی اگر در شرایط سخت و دشواری باشم، همیشه به بهار و امیدی تازه فکر میکنم و از هر مانع و مشکل که بر سر راهم قرار میگیرد، ناامید نمیشوم.
هوش مصنوعی: یک سکه حکمرانی داشت با ظاهری زیبا که مانند طلا می درخشید و در کنار آن، دختری نقرهای رنگ وجود داشت.
هوش مصنوعی: نگاه دیگران باعث خوشحالی من میشد در زمانی که از چشمهای او سرمست و شاداب بودم.
هوش مصنوعی: در روزی که سبزه و طراوت زندگی در من به اوج رسید، گویی زندگیام مانند خطی نو و تازه بود. در آن روز، از لبان خوشطعمش نوشیدنیای مینوشیدم که خمار و بیحالی در آن نبود.
هوش مصنوعی: روزهایی که بر روی زمین خوش میگذراندم، به یاد دارم که از زیبایی چهرهاش اثراتی در دل من باقی مانده بود.
هوش مصنوعی: در نظرم کوه بیستون مانند مزرعهای پر از گل است و تا زمانی که تصویر زیبای سواری گلگون را دیدم، این احساس را پیدا کردم.
هوش مصنوعی: گلابیها مرا از چنگ همدیگر میگرفتند تا مثل شبنم، در شب زندهداری، نگاهی تازه و شاداب داشته باشم.
هوش مصنوعی: لحظههای شادابی و لذت، مانند برگهای پاییز، در آتش میسوزند. اما من نیز قبل از این، باغ و بهاری داشتم که روزهای خوشی را به همراه داشت.
هوش مصنوعی: اگرچه به ظاهر سخت و مقاوم هستند، اما درونشان مانند سنگ، خالی و بیاحساس است. اگر آتشی در دل داشتم، این پنهانکاریها را نمیپذیرفتم.
هوش مصنوعی: با وجود اینکه در دل دریا قرار داشتم و مانند موجی به نظر نمیرسیدم، ترسم کاهش نیافت، زیرا همیشه نقطهتکیهای در کنار خود داشتم.
هوش مصنوعی: آسمان با تمام مهارت و زیباییاش مثل خاکی بود که من با تواضع و خضوع در آن زندگی میکردم و به نوعی در حفاظت درون این محدودیتها بودم.
هوش مصنوعی: هرچند که نتوانستم به نتیجهای برسم، ولی در دل خود احساس آزادگی میکردم و همین احساس مانند سرو در باغ علم برایم ارزشمند بود.
هوش مصنوعی: روزهایی را به یاد میآورم که چهرهام بدون نقص و عیب بود، زمانی که میتوانستم از آینهای که بر زانوی خود گذاشته بودم، خودم را ببینم.
هوش مصنوعی: در شبهای سیگانهٔ عید، زیبایی و روشنی ماه به شدت توجهم را جلب کرده بود و در آن تاریکی، ابروی زیبا و قوسدار یک معشوق برایم مانند ستارهای درخشان جلوه میکرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای خوش آن روزی که در دل مهر یاری داشتم
سینه ای پرسوز چشم اشکباری داشتم
یادباد آنگه که فارغ بودم از باغ و بهار
درکنار از اشک گلگون لاله زاری داشتم
کور بادا دیده بختم خوش آن روزی که من
[...]
خرم آن روزی که من با دوست کاری داشتم
با وصال او به شادی روزگاری داشتم
داشتم، باری از این اندیشه کاید جان برون
بر زبان راندن نمی آرم که یاری داشتم
تن چو گل صد پاره شد، از بس که غلتیدم به خاک
[...]
روزگاری روی در روی نگاری داشتم
راستی را با رخش خوش روزگاری داشتم
همچو بلبل می خروشیدم بفصل نوبهار
زانک در بستان عشرت نوبهاری داشتم
خوف غرقابم نبود و بیم موج از بهر آنک
[...]
دوش، آغوش و بر و بوس و کناری داشتم
تا به هنگام سحر در بر نگاری داشتم
اختیارم باده خوردن بود و آغوش و کنار
از برای آنکه در دست اختیاری داشتم
شاهدی شوخی شگرفی شکری شیرین لبی
[...]
یاد باد آن کز گلی در سینه خاری داشتم
بر سر مژگان ز خون دل بهاری داشتم
وقت آن زلف پریشان خوش، که از سودای او
خاطر جمع و دل امیدواری داشتم
تا غمش در سینه بود، اسباب عیشم کم نبود
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.