گنجور

 
صائب تبریزی

چرخ است حلقه در دولتسرای دل

عرش است پرده حرم کبریای دل

باآن که پای بر سر گردون نهاده است

برخاک می کشد ز درازی قبای دل

دل رابه خسروان مجازی چه نسبت است

دارد به دست لطف یدالله لوای دل

چندان که می روی به نهایت نمی رسد

بی انتهاست عالم بی ابتدای دل

دل آنچنان که هست اگر جلوه گر شود

نه اطلس سپهر نگردد قبای دل

با نور آفتاب به انجم چه حاجت است

با خلق آشنا نشود آشنای دل

درزیر آسمان نفسش تنگ می شود

هرکس کشیده است نفس در فضای دل

هرگز نمی شود سفر اهل دل تمام

در خاک هم به گرد بود آسیای دل

گرگی که زیر پوست به خون تو تشنه است

یوسف شود زپرتو نور و صفای دل

ما خود چه ذره ایم که نه محمل سپهر

رقص الجمل کنند ز بانگ درای دل

دست از کتابخانه یونانیان بشوی

صد شهر عقل گرد سر روستای دل

خود را اگر گرفت جگر دار عالم است

آن را که از خرام تو لغزید پای دل

صائب اگر به دیده همت نظر کنی

افتاده است قصر فلک پیش پای دل

 
 
 
اوحدی

مردم نشسته فارغ و من در بلای دل

دل دردمند شد، ز که جویم دوای دل؟

از من نشان دل طلبیدند بیدلان

من نیز بیدلم، چه نوازم نوای دل؟

رمزی بگویمت ز دل، ار بشنوی به جان

[...]

جهان ملک خاتون

دردم ز حد گذشت و ندارم دوای دل

از وصل ساز چاره دوایی برای دل

شد خان و مان این دل بیچاره ام سیاه

تا گشت شست زلف تو جانا سرای دل

آنچه من از برای دل خسته می کشم

[...]

شاه نعمت‌الله ولی

جان کیست بندهٔ حرم کبریای دل

یا روح چیست خادم خلوتسرای دل

در چارسوی عشق که بیرون دو سراست

صد جان روان دهند به یکدم بهای دل

از جان به سوز سینه که یابی وصال جان

[...]

ابن حسام خوسفی

ای قامت بلند تو ما را بلای دل

چون من که دیده ای که بود مبتلای دل

از دست دیده کار دل من به جان رسید

ای دیده ای که چه کردی به جای دل

خون دلم بریخت خیال لب تو دوش

[...]

اسیری لاهیجی

هر جا ظهور یافت کمال و صفای دل

عالم نبود ذره اندر فضای دل

آن مظهری که سر عیان زو عیان نمود

جستم بهر دو کون و ندیدم ورای دل

آئینه کمال حقیقت دلست و بس

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه