گنجور

 
میرداماد

حسنت کشید گرد مه از مشک ناب خط

یعنی کشم ز خوبی بر آفتاب خط

ز آشوب تار زلف تو در رستخیز حسن

شد بر رخ تو نسخه یو م الحساب خط

دود دلم که در سر زلف تو جا گرفت

گوئی که شد بر آن رخ خورشید تاب خط

شنجرف بر حوالی خط دیده ایم لیک

کس دیده بر حواشی لعل مذاب خط

در کیش تو حلال بود خون دل بریز

ای چهره تو علت حسن کتاب خط

نور فروغ حسن ترا خط حجاب نیست

کی برفروغ معنی گردد حجاب خط

در وجه جزیه زلف تو بستد ز نافه مشک

یا داد بر خراج رخت آفتاب خط

گفتی شراب ساغر خوبیست چهره ام

زلفم ببین که کرد رقم بر شراب خط

زلف تو گرد آتش رخسار خط نگاشت

بخت من است آنکه نگارد بر آب خط

بر آتش عذار تو تا خط کشید حسن

در جان خامه شعله زد از التهاب خط

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
امامی هروی

خیز ای کشیده حسن تو بر آفتاب خط

کامد پدید بر مهت از مشک ناب خط

گوئی به پشت گرمی تاب و رخت کشید

گردون ز تار زلف تو بر آفتاب خط

لعلت ز بهر نرگس خونخوار، تا نوشت

[...]

جامی

بر آب می کشد رخت از مشک ناب خط

بس طرفه کاتبی که نویسد بر آب خط

در خط شد آفتاب ز روی تو تا کشید

از مشک گرد دایره آفتاب خط

باشد دهان تنگ تو از هیچ نقطه ای

[...]

صائب تبریزی

چون برق زود می گذرد آب و تاب خط

زنهار دل مبند به موج سراب خط

چون مو برآتش است دمی پیچ وتاب خط

غافل مشو ز دولت پا در رکاب خط

زینسان که چشم مست تو در خواب غفلت است

[...]

جویای تبریزی

تنها نه تنگنای دلم شد خراب خط

عالم بهم برآمده از بیحساب خط

در چشم دید سرخی آن لعل نکته سنج

شنجرف سر سخن بود اندر کتاب خط

زآن روی شعله ناک چو مویی بر آتش است

[...]

حزین لاهیجی

ای تاب سنبلت زده بر مشک ناب خط

حسنت کشیده بر ورق آفتاب خط

رسم است موی را رسد از شعله پیچ و تاب

زانرو نمی شود، نخورد پیچ و تاب خط

محرومیم ز رحم تو بسیار دور بود

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه