به عزم رقص چون در جنبش آید نخل بالایش
نماند زنده غیر از نخل بند نخل بالایش
عجب عیبی است غافل بودن از آغاز رقص او
به تخصیص از نخستین جنبش شمشاد بالایش
بمیرم پیش تمکین قد نازک خرام او
که در جنبش به غیر از سایهٔ او نیست همتایش
براندازد ز دل بنیاد آرام آن سهی بالا
چو اندازد هوای رقص جنبش در سر و پایش
به تکلیف آمد اندر رقص اما فتنه کرد آن گه
که میل طبع بیتکلیف میشد در تماشایش
فشانم بر کدامین جلوهاش جان را که پنداری
دگرگون جلوه پردازیست هر عضوی ز اعضایش
به رقص آیند در زنجیر زلفش محتشم دلها
چو باد جلوه بی حد در سر زلف سمن سایش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این غزل به زیبایی و جذابیت رقص نخل و جنبش آن اشاره میکند و از تاثیر آن بر دل و جان صحبت میکند. او به زیبایی قد و خرام نازک معشوقش شگفتزده شده و به وصف حالت شگفتی و شیدایی خود میپردازد. در این رقص، آرامش دل از بین میرود و دلها تحت تاثیر زیبایی زلف معشوق در زنجیر میشوند. شاعر همچنین به تناسب و تنوع در زیباییهای معشوق اشاره میکند و میجوشد که چقدر هر حرکت و جلوه او بینظیر و دلرباست. در نهایت، به رقص و زیبایی معشوق اشاره میکند که دلها را میفریبد و به وجد میآورد.
هوش مصنوعی: وقتی که نخل با عزم رقص حرکت کند، دیگر چیزی جز خود نخل زنده نمیماند. فقط نخل باقی میماند و همه چیز دیگری از بین میرود.
هوش مصنوعی: شگفتا که چه نقصی دارد کسی که از شروع رقص او غافل است، به ویژه وقتی به اولین حرکت شمشاد بالایش توجه نمیکند.
هوش مصنوعی: من برای زیبایی و نازکی قد او، که هرگز هیچ چیز دیگری جز سایهاش را در حرکت نمیبینم، جان میدهم.
هوش مصنوعی: دل را از نگرانی آزاد میکند مانند یک درخت بلند که وقتی بادی میوزد، رقصی در سر و پاهایش به راه میاندازد.
هوش مصنوعی: در اینجا به طور غیرمنتظرهای در رقص شرکت کرده، اما پس از آن الگوهای رفتاری را به هم ریخته است. این وضعیت زمانی پیش میآید که تمایل طبیعی او بدون هیچ قیدی و الزامی به تماشا و لذتبردن از آن میافتد.
هوش مصنوعی: من جانم را بر کدام یک از زیباییهای او بریزم، که گویی هر یک از اعضای وجودش به طرز دیگری جلوهگری میکند.
هوش مصنوعی: دلها به خاطر زیبایی و جذابیت زلف او همچون باد به رقص میآیند، و زیبایی بیحد او در سر زلفی چون سمن مشاهده میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ریاضت نیست پیش ما همه لطفست و بخشایش
همه مهرست و دلداری همه عیش است و آسایش
هر آنچ از فقر کار آید به باغ جان به بار آید
به ما از شهریار آید و باقی جمله آرایش
همه دیدست در راهش همه صدرست درگاهش
[...]
دگر باره اگر بینم جمال عالم آرایش
چو دامن بر نمی دارم سر شکرانه از پایش
زبخت رفته خوش خندم ز عمر رفته خرسندم
اگر در سال ها باشد به من یک لحظه پروایش
ز خاکم سرو و گل آخر به جای خار و خس رستی
[...]
چون آمد جان به لب، زانگونه شد محو تماشایش
که تا صبح قیامت، بر لب از حیرت، بود جایش
فلک ما بی غمان را ره دهد در جلوه گاه او
رود پرهیز گویان پیش پیش قد رعنایش
به چشم مردمان از ضعف تن بنمایم و شادم
[...]
ز پا افکند ما را آرزوی سرو بالایش
اجل گر دست ما گیرد سر افشانیم در پایش
مرا دوزخ سزاوارست اما دیده راحت
که من با عشق او خو دارم و او با تماشایش
به نوعی بگذرد آن تند خو گرم عتاب از من
[...]
که دل بر جا تواند داشت پیش چشم شهلایش
کشد ز آیینه بیرون عکس را مژگان گیرایش
ره عشق ار به سر آید ندارد راه بیرون شد
به ساحل گر رسد کشتی همان دریا بود جایش
به قتلم غمزهٔ خونریز را همدست مژگان کن
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.