گنجور

 
مولانا

ریاضت نیست پیش ما همه لطفست و بخشایش

همه مهرست و دلداری همه عیش است و آسایش

هر آنچ از فقر کار آید به باغ جان به بار آید

به ما از شهریار آید و باقی جمله آرایش

همه دیدست در راهش همه صدرست درگاهش

وگر تن هست در کاهش ببین جان را تو افزایش

ببین تو لطف پاکی را امیر سهمناکی را

که او یک مشت خاکی را کند در لامکان جایش

بسی کوران و ره شینان از او گشتند ره بینان

بسی جان‌های غمگینان چو طوطی شد شکرخایش

بسی زخمست بی‌دشنه ز پنج و چار وز شش نه

ز عشق آتش تشنه که جز خون نیست سقایش

زهی شیرین که می‌سوزم چو از شمعش برافروزم

زهی شادی امروزم ز دولت‌های فردایش

چرا من خاکی و پستم ازیرا عاشق و مستم

چرا من جمله جانستم ز عشق جسم فرسایش

به پیش عاشقان صف صف برآورده به حاجب کف

ز زخم اوست دل چون دف دهان از ناله سرنایش

از او چونست این دل چون کز او غرقست ره ره خون

وز او غوغاست در گردون و ناله جان ز هیهایش

دلا تا چند پرهیزی بگو تو شمس تبریزی

بنه سر تو ز سرتیزی برای فخر بر پایش

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
غزل شمارهٔ ۱۲۲۵ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
حکیم نزاری

دگر باره اگر بینم جمال عالم آرایش

چو دامن بر نمی دارم سر شکرانه از پایش

زبخت رفته خوش خندم ز عمر رفته خرسندم

اگر در سال ها باشد به من یک لحظه پروایش

ز خاکم سرو و گل آخر به جای خار و خس رستی

[...]

محتشم کاشانی

به عزم رقص چون در جنبش آید نخل بالایش

نماند زنده غیر از نخل بند نخل بالایش

عجب عیبی است غافل بودن از آغاز رقص او

به تخصیص از نخستین جنبش شمشاد بالایش

بمیرم پیش تمکین قد نازک خرام او

[...]

عرفی

چون آمد جان به لب، زانگونه شد محو تماشایش

که تا صبح قیامت، بر لب از حیرت، بود جایش

فلک ما بی غمان را ره دهد در جلوه گاه او

رود پرهیز گویان پیش پیش قد رعنایش

به چشم مردمان از ضعف تن بنمایم و شادم

[...]

فصیحی هروی

ز پا افکند ما را آرزوی سرو بالایش

اجل گر دست ما گیرد سر افشانیم در پایش

مرا دوزخ سزاوارست اما دیده راحت

که من با عشق او خو دارم و او با تماشایش

به نوعی بگذرد آن تند خو گرم عتاب از من

[...]

کلیم

که دل بر جا تواند داشت پیش چشم شهلایش

کشد ز آیینه بیرون عکس را مژگان گیرایش

ره عشق ار به سر آید ندارد راه بیرون شد

به ساحل گر رسد کشتی همان دریا بود جایش

به قتلم غمزهٔ خونریز را همدست مژگان کن

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه