گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
صائب تبریزی

ندارد سرکشی ازاهل دل قد دلارایش

پری در شیشه دارد از تذروان سروبالایش

زبان العطش گویی است هرمژگان آن ظالم

به خون عاشقان تشنه است ازبس چشم شهلایش

ز مژگان قدسیان را رخنه ها افکند درایمان

ز دل روی زمین شد پاک از زلف زمین سایش

فلک پیمانه پرمی شود ازگردش چشمش

زمین برسرکشد مینای می از سرو بالایش

که حد دارد ز طومار شکایت مهربردارد؟

که می پیچد عنان سیل رامژگان گیرایش

لبش هرچند درظاهر نمی گردد جدا از هم

سخن چون خامه ریزد از به هم پیوسته لبهایش

گریبان چاک چون محراب می آرد برون صائب

ز مسجد زاهدان خشک راذوق تماشایش

 
 
 
مولانا

ریاضت نیست پیش ما همه لطفست و بخشایش

همه مهرست و دلداری همه عیش است و آسایش

هر آنچ از فقر کار آید به باغ جان به بار آید

به ما از شهریار آید و باقی جمله آرایش

همه دیدست در راهش همه صدرست درگاهش

[...]

حکیم نزاری

دگر باره اگر بینم جمال عالم آرایش

چو دامن بر نمی دارم سر شکرانه از پایش

زبخت رفته خوش خندم ز عمر رفته خرسندم

اگر در سال ها باشد به من یک لحظه پروایش

ز خاکم سرو و گل آخر به جای خار و خس رستی

[...]

محتشم کاشانی

به عزم رقص چون در جنبش آید نخل بالایش

نماند زنده غیر از نخل بند نخل بالایش

عجب عیبی است غافل بودن از آغاز رقص او

به تخصیص از نخستین جنبش شمشاد بالایش

بمیرم پیش تمکین قد نازک خرام او

[...]

عرفی

چون آمد جان به لب، زانگونه شد محو تماشایش

که تا صبح قیامت، بر لب از حیرت، بود جایش

فلک ما بی غمان را ره دهد در جلوه گاه او

رود پرهیز گویان پیش پیش قد رعنایش

به چشم مردمان از ضعف تن بنمایم و شادم

[...]

فصیحی هروی

ز پا افکند ما را آرزوی سرو بالایش

اجل گر دست ما گیرد سر افشانیم در پایش

مرا دوزخ سزاوارست اما دیده راحت

که من با عشق او خو دارم و او با تماشایش

به نوعی بگذرد آن تند خو گرم عتاب از من

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه