خضر در کوی او ره گم کند زان شکل موزونش
تعالی الله مگر از آب حیوان ریخت بی چونش
مباد آن پای را دردی خرامان کرد، گو بگذر
تو می دانی که خاک است آن، ولی خونست معجونش
نثاری گر کند چشمم به پیشت پا مزن، جانا
که حاصل شد به صد خون جگر هر در مکنونش
متاع دل برون کردم ز دل، ای یار، ازان گیسو
مجنبان سلسله کز دل نیارم کرد بیرونش
بترسم از چنان روزی که باشم رفته از عالم
تعلق همچنان باقی به سوی زلف شبگونش
دروغ است این که کرد آلوده از خون جامه یوسف
که چون بر چشم یعقوب آمد آلوده شد از خونش
به وصف لیلی ار شرمنده ام در عاشقی، باری
بحمدالله که شرمنده نیم از روی مجنونش
فسون خوان را به صد زاری همی بوسم قدم، لیکن
چه چاره چون پری حاضر نمی گردد به افسونش؟
حسد می بردی، ای دشمن، ز عقل و دانش خسرو
بیا تا بر مراد خاطر خود بینی اکنونش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی احساس عشق و دلبستگی را منتقل میکند. شاعر با توصیف محبوب و ویژگیهای او، از گمشدن در عشق و تاثیر آن بر دل و جانش سخن میگوید. او به زیبایی محبوب اشاره کرده و آن را به آب حیات تشبیه میکند. شاعر از اضطراب و ترس از جدایی میگوید و به این نکته اشاره میکند که عشقش نه تنها به ظاهر، بلکه به عمق وجود او نیز تعلق دارد. در نهایت، شاعر به حسادت دیگران و ناتوانی در دستیافتن به زیبایی محبوب اشاره میکند، و آرزو میکند که کسی بتواند به عشقش برسد.
هوش مصنوعی: خضر در مسیر او نمیتواند راهش را پیدا کند، زیرا زیبایی و تناسب او بینظیر است. مگر اینکه از آب حیات او بریزد، که هیچ شک و تردیدی در آن نیست.
هوش مصنوعی: مبادا که پای تو زخم شود، بگذار بگذری، تو میدانی که آن چیزی که زیر پای توست خاک است، اما در حقیقت ترکیبی از خون و زندگی است.
هوش مصنوعی: اگر چشمانم بر تو نثار شود، ای معشوق، قدم نگذار، زیرا برای رسیدن به تمام این زیباییها، قلبم را به سختی مجروح کردهام.
هوش مصنوعی: ای یار، من عشق و احساسات خود را از دل بیرون آوردهام، اما تو با آن گیسوی پریشان خود، من را مجذوب میکنی و نمیتوانم آن را از دل جدا کنم.
هوش مصنوعی: میترسم از روزی که از دنیا بروم، اما هنوز محبت و یاد او در دلام باقی بماند.
هوش مصنوعی: این جمله بیان میکند که ادعا کردهاند که لباس یوسف به خون آلوده است، اما در حقیقت این ادعا نادرست است. چرا که وقتی لباس یوسف به دست یعقوب رسید، او آن را به دلیل فراق و غم از دست دادن پسرش به چشم گرفت و به همین خاطر بود که برچیده از خونش به نظر میرسید.
هوش مصنوعی: اگر در عشق به تو، مانند لیلی، خجالت زده شدهام، خوشبختانه از این که از چهره مجنون شرمنده نیستم، آسودهام.
هوش مصنوعی: من با هزاران زاری و خواهش، به خواننده جادوگری احترام میگذارم و دستش را میبوسم، اما چه میتوانم کرد که پری همچنان به جادوگریاش پاسخ نمیدهد و حاضر نمیشود؟
هوش مصنوعی: ای دشمن، تو به خاطر عقل و دانش خسرو حسرت میخوری، بیا تا اینک آنچه که در دل داری را ببینی و به آرزوهایت برسی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به غایت تلخ گفتارست در می لعل میگونش
هزاران جان شیرین نقل در شبهای معجونش
هر آنگو با چنین میخواره صحبت آرزو دارد
ببینی عاقبت روزی که در ساغر بود خونش
شدم خاک درت وان ذره کز این خاک برخیزد
[...]
دلی دارم که می جوشد ز هر مو چشمهٔ خونش
نه آن خونی که بتوان از گرستن داد بیرونش
به افسون می کند آلوده درد عافیت بخشم
بیا ای مرگ و آزادی ببخش از ننگ افسونش
ز گلگون کی نهد منت به دوش کوهکن شیرین
[...]
به جوش آرد شراب شوق را رخسار گلگونش
گریبان می درد خمیازه از لبهای میگونش
اگر ذوق تماشای خودآن مغرور دریابد
که می آرد دگر از خانه آیینه بیرونش ؟
در آن وادی که من چون سیل فارغبال میگردم
[...]
ز بس داغست از رنگینی لبهای میگونش
بمثقب رگ زنی گر لعل را، ناید دگر خونش
به گلزاری که در رفتار آید سرو موزونش
برافرازد پی نظاره قامت بید مجنونش
که نظاره از بس نازکی مژگان بهم سودن
کم از دندان فشردن نیست بر لبهای میگونش
زده بر گوشهٔ دامان محشر تکیهٔ راحت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.