گنجور

 
بیدل دهلوی

آخر ز سجده‌ ام عرق جبهه سر کشید

غواصی محیط ادب این‌ گهر کشید

چندانکه شور صبح قیامت شود بلند

امروز پنبه بایدم از گوش کر کشید

از بی‌بضاعتی به گدایی مثل شدم

چون‌حلقه ‌کاسهٔ تهی‌ا‌م دربه‌در کشید

جام‌ و شراب ‌محفل اسرار خامشی‌ است

خود را نهنگ حوصلهٔ شمع درکشید

هنگامهٔ تمتع این باغ فتنه داشت

سرو و چنار دست به جای ثمر کشید

عرض کمال رونق بازار ما شکست

جوهر ز آب آینه موج خطر کشید

روشن نشد که از چه بیابان رسیده‌ایم

باید چو شمع خار قدم تا سحر کشید

گردن کشان به‌ عرصهٔ تقدیر چون هلال

تیغی کشیده‌اند که خواهد سپر کشید

نقاشی صنایع‌ پرداز سحر داشت

طاووس رنگها بهم آورد و پرکشید

هر گوهری به ‌سنگ دگر قدر داشته است

خورشید اشک شبنم ما را به زر کشید

ای غنچه‌ها ز ترک تکلف چمن شوند

سر نیست آنقدر که توان دردسر کشید

از بیکسی چو شمع‌ درین عبرت‌ انجمن

رنگ پریده بود که ما را به بر کشید

طاقت رمید بسکه به‌وحشت قدم زدیم

بید‌ل شکست دامن ما تا کمر کشید

 
 
 
سنایی

چون شکرم در آب دو چشم و دلم فلک

در جام کینه خوشتر از آب و شکر کشید

گردون زبان عقل مرا قفل برفگند

و ایام چشم بخت مرا میل در کشید

سید حسن غزنوی

یارب منم که بخت مرا باز در کشید

وز قعر چاه تیره به اوج قمر کشید

بختم گرفت در بر از آن پس که رخ بتافت

چرخم نهاد گردن از آن پس که سر کشید

منت خدای را که شب تیره رنگ من

[...]

ناصر بخارایی

ننهاد نقطه‌ای ز وفا در نهاد دهر

آن کس که شکل دایرهٔ ماه و خور کشید

مهری ندید دیدهٔ عقلم ورای مهر

هرگه که سر به جبّهٔ اندیشه درکشید

ای یار اگر ز گل طلبی بوی اتحاد

[...]

صائب تبریزی

صبح شکوفه از افق شاخ سر کشید

جوش بهار رشته ز عقد گهر کشید

تا پرده بر گرفت ز رخسار داغ من

خود را ز شرم لاله به کوه وکمر کشید

از وصل بهره توبه قدر حجاب توست

[...]

وفایی شوشتری

شمر لعین چو خنجر کین از کمر کشید

جبریل مضطرب زجگر نعره بر کشید

آن بی حیا ز روی پیمبر نکرد شرم

خنجر زکین به حنجر آن محتضر کشید

خورشید منکسف شد و آفاق پر زشور

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه