یاری که بر جدایی اویم گمان نبود
ماهی نبود آن که شبی در میان نبود
بیگانه وار از سر ما سایه وا گرفت
ما را ز آشنایی او این گمان نبود
دامانش چون گذاشت حق صحبت قدیم؟
گیرم که دست هیچ کسش در میان نبود
گل آمد و به باغ رسیدند بلبلان
وان مرغ رفته را هوس آشیان نبود
زامید وصل زیستنم بود آرزو
ورنه فراق یار به جانی گران نبود
جانم به جان و من نه ام از زندگان، از آنک
زو بود جمله زندگی من ز جان نبود
رفتم به بوی صحبت یاران به سوی باغ
گویی به باغ زان همه گلها نشان نبود
خسرو، اگر گل تو ز گلزار شد، منال
دانی که هیچ گه چمن بی خزان نبود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره احساس جدایی و فراق است. شاعر به نوعی دلتنگی و درد از دست دادن معشوق اشاره دارد و به یادآوری لحظات گذشته میپردازد. او میگوید که جداییاش از محبوبش به گونهای غیرمنتظره بوده و این حس جدایی او را به شدت آزار میدهد. همچنین، شاعر به سوگواری برای از دست دادن دوستی و آشنایی اشاره میکند و میگوید که زندگیاش بدون محبوبش بیمعناست. در نهایت، به این نکته اشاره میکند که هرچند گل و باغ زیبا هستند، اما موجوداتی مانند بلبلان به یاد محبوب خود هستند و عشق و دوستی همیشه با لحظات ناکامی و جدایی همراه است.
هوش مصنوعی: دوستی که از رفتنش فکرش را هم نمیکردم، مانند ماهی بود که شبها در تاریکی ناپدید میشود و دیگر نمیتوان او را دید.
هوش مصنوعی: از سر ما، ناآشنا و بیگانهای دوری جست، و ما هرگز گمان نمیکردیم که او میتواند ما را از آشنایی خود جدا کند.
هوش مصنوعی: وقتی او دست از صحبتهای قدیمی برداشت، آیا هیچکس جرأت نکرد که به او نزدیک شود؟
هوش مصنوعی: گل به باغ آمد و بلبلها جمع شدند، اما آن پرندهای که رفته بود، دیگر تمایلی به بازگشت و ساختن آشیانه نداشت.
هوش مصنوعی: امید من به وصال محبوبم بود و آرزوی دیدارش را داشتم، وگرنه جدایی از او برایم سخت و دشوار نبود.
هوش مصنوعی: جان من به جان محبوبم وابسته است و من از زمره زندگان نیستم، زیرا تمامی زندگی من از اوست و بدون او جان ندارم.
هوش مصنوعی: به سراغ بوی گفتوگو با دوستان رفتم، به سمت باغ. گویی در آنجا هیچ گل و زیبایی وجود ندارد.
هوش مصنوعی: اگر زیبایی تو از باغ بیرون برود، نگران مباش که هیچ گاه چمن بدون پاییز نخواهد بود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خورشید ذرّه پرور، شاه هنر نواز
ای آن که در جهان چون تو صاحبقرآن نبود
خورشید کو بتیغ زدن بر سر آمدست
در جنب دست و بازوی تو همچنان نبود
چون آفتاب از تو توانگر شد، آنکه را
[...]
عشق تو بود با من و از من نشان نبود
مهر تو بود در دل و دل در جهان نبود
نقش تو در خیال و خیال از نظر جدا
نام تو بر زبان و زبان در دهان نبود
روزی مرا به خوان وصالت بخواندهای
[...]
ای آنکه چون تو دادرسی در جهان نبود
بیداد اینچنین ز تو کس را گمان نبود
وقتی که شکل دایره کن فکان نبود
جز نقطه حقیقت حق در میان نبود
نور ولا ز بطن حقیقت طلوع کرد
چندان که گشت گرد خود آن را کران نبود
پرگار گشت و انجم و افلاک آفرید
[...]
زین پیشتر متاع سخن رایگان نبود
گرد کسادی از پی این کاروان نبود
شعر بلند پا به سر عرش می نهاد
خورشید پایمال به هر آستان نبود
منقار بلند به شکر خنده باز بود
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.