تا دلم عاشق آن لعل شکربار بود
دیدهٔ من صدف لؤلؤ شهوار بود
صدف لؤلؤ شهوار بود دیدهٔ آنک
دل او عاشق آن لعل شکر بار بود
نَخَلد ناوک آن نرگس خونخوار دلم
تا سلیح دلم آن زلف زرهدار بود
اگر آن زلف زرهدار سلاحش نبود
خستهٔ ناوک آن نرگس خونخوار بود
بینی آن بت که ز پیراستن طُرهٔ او
خانه خوشبویتر از کلبهٔ عطار بود
عاشقان را دل از آن طُرّه نگه باید داشت
کانچنان طرّه که او دارد طَرّار بود
خوابم از دیده و آرام ز دل باشد دور
تا که آن دلبر عیار مرا یار بود
خواب و آرام کجا باشد در دیده و دل
هر که را یار چنین دلبر عیار بود
دارد آن ماه دلآزاری و دلبندی خوی
دیده ای ماه که دلبند و دلآزار بود!
سرو را ماند و بارش همه مشک و سمن است
دیدهای سرو که مشک و سمنش بار بود!
عاشقم شاید اگر شیفته و زار شوم
عاشق آن به که چو من شیفته و زار بود
ای نگاریده نگاری که ز تو مجلس من
گه چو کشمیر بود گاه چو فَرخار بود
گر گنهکار نشد زلف تو بر عارض تو
چون پسندی که همه ساله نگونسار بود
ور گنه کرد چرا یافت به خُلد اندر جای
خُلدِ آراسته کی جای گنهکار بود
در هر آن خانه که از هم بگشایی لب و زلف
شکر و مشک در آن خانه به خروار بود
به سر تو که توانگر بود از مشک و شَکَر
هرکه را با سر زلف و لب تو کار بود
من خریدار توام گرچه بهای چو تویی
درج گوهر بود و بَدرهٔ دینار بود
از بهای تو خریدار تو عاجز نبود
تا خریدار تو را شاه خریدار بود
رکن دنیا که بهر کار که او عزم کند
حافظ و ناصر او ایزد جبار بود
بوالمظفر که در اندیشهٔ او روز ظفر
نصرت ملت پیغمبر مختار بود
بر کیارق که به هنگام دلیری و نبرد
دل او همچو دل حیدر کرّار بود
پادشاهی که اگر دولت او جسم بود
شکل آن جسم مه از گنبد دوّار بود
مرکبی را که گران گشت رکیب از قدمش
نعل او را شرف کوکب سیار بود
هر کجا جمع شوند از امرا قافلهای
حاجب درگه او قافله سالار بود
کارهایی به فراست بشناسد دل او
که هنوز آن همه در پردهٔ اسرار بود
حشمت افزون بود از بار خدایان جهان
بندهای را که سوی حضرت او بار بود
آلت شاهی اگر با کمر و تیغ و نگین
تاج و تخت و علم و لشکر جَرّار بود
این همه روزی او کرد و چنین خواست خدای
که سزاوار به نزدیک سزاوار بود
ناصر دین خدای است و به توفیق خدای
چون سوی غَزو شود قاهر کفار بود
تا نه بس دیر ببندد کمر خدمت او
هر که در روم میان بسته بهزنار بود
گر ندیدی اجل اندر سر منقار عقاب
تیر او بین چو گه کینه و بیکار بود
تیر او هست عقابی که چو پروازگرفت
اجل دشمنش اندر سر منقار بود
ای شه روی زمین تا که زمین نقطه بود
گرد آن نقطه ز فرمان تو پرگار بود
تا بود ملک چو آراسته باغی بهبهار
اندر آن باغ گل عمر تو بیخار بود
فرِّهی بود الهی پدر و جدّ تورا
شاه باید که بر او فرّه دادار بود
چون تو بر تخت نشینی و نهی بر سر تاج
فرّه جدّ و پدر بر تو پدیدار بود
آنچه رفته است در ایام تو گر شرح کنند
شرح آن بیش از اندیشه وگفتار بود
نهد اخبار تورا فضل بر اخبار ملوک
آن که داننده و خوانندهٔ اخبار بود
گرچه در عالمی ای شاه بهی از عالم
گرچه در نار بود نور به از نار بود
اندر ایوان تو از بس که زمین بوسه دهند
بر بساط تو نشان لب و رخسار بود
سَر احرار ز پای تو همی نشکیبد
هرکجا پای تو باشد سر احرار بود
هر که را سایهٔ عدل تو نباشد بر سر
آفتاب املش بر سر دیوار بود
وان که بر سر نهد افسر نه به دستوری تو
سر آن خیره سر اندر خور افسار بود
آن کسی را بود اقرار به پیروزی تو
که به یزدان و به پیغمبرش اقرار بود
وانکس از عهد و وفای تو کند بیزاری
که ز یزدان و زپیغمبر بیزار بود
مدح بر نام تو سرمایهٔ مدّاح بود
شعر در مدح تو پیرایهٔ اشعار بود
بیپرستیدن تو حال رهی بود چنان
که صفتکردن آن مشکل و دشوار بود
خواست دستوری ده روز ز صد علت صعب
صد و ده روز ندانست که بیمار بود
عذرهای دگرش هست و نگوید زین بیش
ناپذیرفته بود عذر چو بسیار بود
پار اگر پیش تو در شاعری اعجاز نمود
سر آن دارد کامسال به از پار بود
تاکه هشیار بود در همه کاری دل مرد
چون نصیحتگر او دولت بیدار بود
مر تورا دولت بیدار نصیحتگر باد
تا تو را در همه کاری دل هشیار بود
باد در دایرهٔ حکم تو دیّار و دیار
تا ز مردم به دیار اندر دیّار بود
شب و روز تو چنان باد که در مجلس تو
رامش حرّه و بوبکری و بَشّار بود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و زیبایی است و شاعر احساسات عاشقانهاش را با تصاویری زیبا و غنایی بیان میکند. او از دلای که عاشق است و چشمی که مانند صدف لؤلؤ زیباست، صحبت میکند. شاعر به زیبایی معشوق و سلاح زلف او اشاره میکند و میگوید که این زیبایی او را از خواب و آرامش دور کرده است. عشق او به معشوق او را به تب و تاب و شیدایی میکشاند، و معشوق را همچون دنیایی از گل و خوشبو توصیف میکند. همچنین، او به قدرتهای الهی و افتخاراتی که معشوق با خود به همراه دارد، اشاره میکند و در نهایت تأکید میکند که بیپرستیدن و بیتوجهی به عشق او، دشوار و ناممکن است. شاعر به نوعی زیبایی عشق و قدرت آن را ستایش و توصیف میکند و در عین حال به اهمیت وفاداری و ارادت در عشق اشاره دارد.
هوش مصنوعی: تا زمانی که دلم عاشق آن گوهر شیرین بود، چشمم مانند صدفی پر از مروارید های زیبا و پر جلوه بود.
هوش مصنوعی: آنکه دلش به عشق آن لعل شکرین میتپد، چشمانش همچون صدفی پر از مروارید است.
هوش مصنوعی: چشمان زیبا و شکارچی آن نرگس دل من همچون تیر بر دل آهنی من فرود میآید، تا زمانی که آن زلف مانند زرهام، محافظ من باشد.
هوش مصنوعی: اگر آن زلف زیبا و جذاب این شخص نبود، او به راحتی از تیرهای آرزوی نرگس زیبارو آسیب میدید و خسته میشد.
هوش مصنوعی: ببین آن美دی که وقتی موهایش را آراسته است، خانهاش خوشبوتر از کلبهی یک عطار شده است.
هوش مصنوعی: عاشقان باید به موهای زیبا و دلربای خود توجه کنند، زیرا آن موها در حقیقت خود، زیبایی و جاذبه زیادی دارند.
هوش مصنوعی: من خوابم نمیبرد و دل آرام ندارد، تا زمانی که آن معشوق دلربای من در کنارم باشد.
هوش مصنوعی: کسی که محبوبی با این زیبایی و ویژگیها داشته باشد، نمیتواند به خواب و آرامش دست پیدا کند.
هوش مصنوعی: آن ماه زیبا و دلربا، هم دلبستگی دارد و هم دلآزاری؛ همه با چشم زیبای خود، دلبر و در عین حال آزاردهنده است.
هوش مصنوعی: سرو همیشه با خود عطر خوش و زیبایی دارد، آیا تا به حال سرو زیبایی را دیدهاید که مملو از عطر و گلهای خوشبو باشد؟
هوش مصنوعی: من عاشق هستم، و شاید در این عشق به جایی برسم که همچون من، شیفته و دلتنگ بشوم. عاشق کسی هستم که مانند من، در پی عشق و دلتنگی باشد.
هوش مصنوعی: ای دلربا و زیبا، گاهی مجلس من به مانند کشمیر، دارای زیبایی و دلپذیری است و گاهی مانند فرخار، عاشقانه و شگفتانگیز.
هوش مصنوعی: اگر زلف تو بر چهرهات گناهکار نشود، پس چگونه میتوانی بپسندی که هر ساله افسرده بوده است؟
هوش مصنوعی: اگر کسی خطایی کرده و به بهشت رسیده، چگونه ممکن است که جایی برای او در این مکان زیبا باشد؟ اینجا جایی برای گناهکار نیست.
هوش مصنوعی: هر زمان که از سر عشق و محبت، لب و زلف خود را به نمایش بگذاری، در آن خانه عطر و طعمی خوش از شکر و مشک پخش خواهد شد.
هوش مصنوعی: هرکسی که با زیباییها و جذابیتهای تو ارتباط دارد، حتی اگر ثروتمند و خوشسلیقه باشد، از عطر و شیرینی وجود تو بینصیب نمیماند.
هوش مصنوعی: من به تو علاقهمندم، هرچند ارزش تو بسیار بالا و غیرقابل اندازهگیری است و قیمتت بالاتر از هر سکه و پولی است.
هوش مصنوعی: خریدار تو نتوانست به قیمت تو دست یابد، زیرا خریدار تو کسی بود که خود، نایب سلطنت و دارای مقام بلند بود.
هوش مصنوعی: بنیاد و اساس دنیا به هر کاری که اراده کند، حافظ و پشتیبان او، خداوند توانمند است.
هوش مصنوعی: بوالمظفر به فکر و خیال خود مشغول است و روز پیروزی و موفقیت مردم را که به پیغمبر مختار نسبت داده میشود، در نظر دارد.
هوش مصنوعی: در زمانی که شجاعت و جنگآوری در کار بود، دل او به اندازه دل علی، که از دلاوریهایش معروف است، شجاع و نیرومند بود.
هوش مصنوعی: پادشاهی که اگر حکومتش به شکل جسمی درآید، آن جسم همچون خورشید از آسمان خواهد درخشید.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که اسبی که به خاطر قدمهایش ارزشمند شده است، نعلهایش به خاطر ویژگی خاصش به مانند ستارهای در آسمان میدرخشند. به عبارتی دیگر، ویژگیهای برجسته یک چیز، باعث میشود تا به آن اعتبار و امتیاز خاصی داده شود.
هوش مصنوعی: هر جا که جمعی از بزرگان و قدرتمندان حضور داشته باشند، مانند یک کاروان به سوی یک درگاه، آن فردی که در راس آنها قرار دارد، رهبر و سرپرست آن کاروان است.
هوش مصنوعی: دل او کارهایی را به خوبی تشخیص میدهد و درک میکند که هنوز بسیاری از آنها در پردهٔ رازها پنهان است.
هوش مصنوعی: افراد با شخصیت و محترم در دنیا، به اندازهای که به خدا نزدیک هستند و بار مسئولیت خود را بر دوش او میگذارند، ارزش بیشتری پیدا میکنند.
هوش مصنوعی: اگر ابزار سلطنت فقط با شکوه و قدرت باشد، مانند کمر، شمشیر، گوهر تاج، تخت، پرچم و ارتش بزرگ.
هوش مصنوعی: این همه روزها او تلاش کرد و خداوند هم چنین اراده کرد که به کسی که لایق است نزدیک شود.
هوش مصنوعی: ناصر دین، یاریدهنده دین و مذهب است و با کمک خداوند، زمانی که به سمت غز و مناطق اطراف برود، بر دشمنان پیروز خواهد شد.
هوش مصنوعی: هر کس که در روم در حال خدمت به اوست و در دامان وظیفهاش گرفتار شده، باید منتظر بماند تا زمانی طولانی بگذرد و کمربند وفاداریاش را محکم کند.
هوش مصنوعی: اگر ندیدی که مرگ چگونه بر سر منقار عقاب نشسته، تیر او را ببین که در زمان کینه و بیکاری چطور به هدف میزند.
هوش مصنوعی: تیر او همچون عقابی است که وقتی پرواز میکند، مرگ دشمنش در نوک چنگال او قرار دارد.
هوش مصنوعی: ای پادشاهی که در این دنیا زیبا هستی، زمانی که زمین به شکل نقطهای کوچک بود، دور آن نقطه به فرمان تو دایرهوار میچرخید.
هوش مصنوعی: تا زمانی که ملک وجود دارد و مانند باغی زیبا در بهار است، عمر تو در آن باغ مانند گلی است که بیخار است.
هوش مصنوعی: پدر و جد تو ویژگیهای الهی دارند و باید شاهی بر آنها تسلط داشته باشد که از جانب خداوند بخشیده شده باشد.
هوش مصنوعی: وقتی تو بر تخت نشسته و تاج را بر سر میگذاری، جلوهی بزرگی و عظمت جد و پدرت برای تو نمایان میشود.
هوش مصنوعی: اگر بخواهیم گذشتهی تو را بازگو کنیم، توضیح آن فراتر از آن است که بتوان با فکر و صحبت بیان کرد.
هوش مصنوعی: کسی که به معانی و اخبار آگاهی دارد، میتواند به تو اطلاعاتی ارزشمند دربارهٔ پادشاهان بدهد.
هوش مصنوعی: اگرچه در جهانی ای پادشاه، از دیگر دنیاها برتری داری، اما حتی اگر در آتش باشی، نور تو از خود آتش هم بهتر است.
هوش مصنوعی: در ایوان تو به قدری مردم بر زمین میافتند و بوسه میزنند که بر روی فرش تو نشانههای لب و چهره آنها باقی مانده است.
هوش مصنوعی: هر جا که تو قدم بگذاری، آزادیخواهان به احترام تو سر به زیر خواهند نهاد.
هوش مصنوعی: هر کسی که زیر سایهی عدالت تو نباشد، به نوعی خود را در آفتاب آرزوهایش تنها و بیپناه احساس میکند.
هوش مصنوعی: بیتی که ارائه دادهاید به این معناست که کسی که خود را برتر از دیگران میداند و تاج بر سر مینهد، باید بداند که به دستور دیگران رفتار نمیکند. او در واقع کاملاً تحت کنترل و تسلط میباشد و نمیتواند به سادگی از محدودیتها فرار کند. این بیانگر تناقضی است که در ظاهر خودباوری و در واقعیت کنترل و تسلط پذیری وجود دارد.
هوش مصنوعی: کسی که به پیروزی تو اعتراف دارد، در واقع به خدا و پیامبرش نیز ایمان دارد.
هوش مصنوعی: اگر کسی از عهد و وفای تو دلبرداشته شود، به حقیقت از خداوند و پیامبر او هم به دور است.
هوش مصنوعی: شعرهایی که در ستایش تو سروده میشوند، همانند سرمایهای برای شاعر هستند و به خودی خود زینتبخش اشعار به حساب میآیند.
هوش مصنوعی: بیپرستیدن تو حال من مانند حال کسی است که توصیف کردنش دشوار و پیچیده باشد.
هوش مصنوعی: کسی به مدت ده روز از مشکلات و مسائل مختلف درخواست کمک کرد، اما به مدت صد و ده روز نتوانست درک کند که خودش در حال بیمار بودن است.
هوش مصنوعی: او به دلایل دیگری عذرخواهی کرده است و دیگر نمیخواهد بیشتر از این توضیح بدهد، زیرا وقتی عذر و دلیل زیاد باشد، پذیرفته نمیشود.
هوش مصنوعی: اگر شعر به لطافت و زیبایی در حضورت بگوید، نشان از این دارد که حرف و سخن از شعر، به مراتب بهتر و دلنشینتر از خود شعر است.
هوش مصنوعی: تا زمانی که انسان در همه کارها باهوش و آگاه باشد، دل او مانند یک مشاور عمل میکند و در این حالت، زندگیاش پر از نعمت و خوشی خواهد بود.
هوش مصنوعی: امیدوارم که تو همیشه در خواب نباشی و با درایت و آگاهی عمل کنی تا در هر کاری دل و ذهن تو هوشیار و آماده باشد.
هوش مصنوعی: باد در دایرهٔ قدرت تو در آنجا و اینجا است و تا زمانی که انسانها در جهان حضور دارند، این وضعیت ادامه خواهد داشت.
هوش مصنوعی: شب و روز تو مانند بادی است که در محفل تو نوازندگان مشهور و پرکار وجود دارند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آمد ای سید احرار! شب جشن سده
شب جشن سده را حرمت، بسیار بود
برفروز آتش برزین که درین فصل شتا
آذر برزین پیغمبر آذار بود
آتشی باید چونانکه فراز علمش
[...]
عرش و معراج نه در خورد من زار بود
عرش من کرسی و معراج سردار بود
سینه گر زخم تو دوزد سپر طعنه شود
رشته کاین کار کند رشته زنار بود
زین چمن هرچه نه چون لاله درو داغ دلیست
[...]
دل اهل نظر آن به که گرفتار بود
صحت چشم در آن است که بیمار بود
جسم در دامن جان بیهده آویخته است
نور خورشید کجا خانه نگهدار بود؟
سر به بالین فراغت نگذارد هرگز
[...]
به سر تو که توانگر شود از مشک و شکر
هر که را با سر کلک تو سر و کار بود
هر که را کار بدان چشم دل آزار بود
عجبی نیست گرش کشته شدن کار بود
شاهد ار میطلبی بر سر این کار ز من
نظم دربار شهنشاه جهاندار بود
من قوی پنجه و چشم تو ز بیماران است
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.