شوق دیدار تو چون چشم مرا باز کند
مژه پیش از نگهم سوی تو پرواز کند
قیمت حسن ز بس عشق تو افزود کنون
داغ غم بر جگر سوختگان ناز کند
به مسیح ار چمن داغ مرا بفروشند
هر دمش تازهتر از شبنم اعجاز کند
دلم از خدمت امید به جایی نرسید
همت یاس مگر زآنکه دری باز کند
عشق در گنج غم ار دست کرم بگشاید
همت آنست که ما را همه تن آز کند
ریختی خون فصیحی ز سرش زود مرو
باش تا شکر کرمهای تو آغاز کند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به شدت شیفته و دلاویز عشق خود اشاره میکند. او میگوید که شوق دیدار محبوبش چشمانش را باز میکند و دلش را به پرواز میفرستد. زیبایی محبوب به قدری ارزشمند است که داغ عشق را در دل سوختگان ایجاد میکند. شاعر از این که امیدش به جایی نرسیده و دلش در غم و عشق اسیر است، صحبت میکند و به همت یاس اشاره میکند که شاید روزنهای برای رهایی باشد. او همچنین تأکید میکند که عشق میتواند درد و غم را بزداید، و در نهایت، از شنیدن و پذیرفتن محبتهای محبوبش لذت میبرد و خواستار آن است که این محبت همچنان ادامه داشته باشد.
هوش مصنوعی: شوق دیدار تو باعث میشود که چشمانم باز شوند و مژهها قبل از اینکه نگاه کنم، به سمت تو پرواز کنند.
هوش مصنوعی: محبت تو باعث شده که ارزش حسن بیشتر شود و حالا این عشق باعث شده که کسانی که دلشان به حال او میسوزد، غم عمیقتری را احساس کنند.
هوش مصنوعی: اگر چمنی را که داغ مرا در خود دارد به مسیح بفروشند، هر لحظهاش تازهتر و شگفتانگیزتر از شبنم خواهد شد.
هوش مصنوعی: دل من از تلاش برای رسیدن به هدفی ناکام ماند، مگر آنکه یأس و ناامیدی درهای جدیدی را بگشاید.
هوش مصنوعی: اگر عشق در دل غم دستی از لطف به ما دهد، پس باید تلاش کنیم تا تمام وجودمان با این عشق درآمیزد و آزمایش کند.
هوش مصنوعی: خون فصیحی از سرش ریختی، زود نرو تا شکر نعمتهای تو آغاز شود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شب هجران که دلم نوحه گری ساز کند
با خیالت گله هجر تو آغاز کند
آنچنان زار بگریم ز پریشانی دل
که اجل تا به سحر صد رهم آواز کند
ای بسا فتنه که از چشم تو در آفاق است
[...]
ای که عنف تو اگر سرکشی آغاز کند
کوه را تیغ مرصّع ز کمر باز کند
شوق دیدار تو چون چشم مرا باز کند
مژه پیش از نگهم سوی تو پرواز کند
مطربی کو که بخورشید رخش ناز کند
چون کند کرم دف از شعله آواز کند
در تن نای چو جان از لب شیرین بدهد
سفر بیخودیم را بدمی ساز کند
مرغ دل در قفس سینه بمیرد، به از آن
[...]
هر دلی را که محبت صدف راز کند
زخمش از تیغ محال است دهن باز کند
عاشق از سرزنش خلق چرا اندیشد؟
شمع جایی که زبان در دهن گاز کند
کوه تمکین ترا ناله بود خنده کبک
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.