گنجور

 
فیاض لاهیجی

سهل است اگر رقیب به خود مایلش کند

مهرست کینه نیست که جا در دلش کند

ساغر به جرم اینکه لبی بر لبش نهاد

شیشه به سرزنش همه خون در دلش کند

آتش زند به بال و پر از شعله‌های شوق

پروانه‌ای که آرزوی محفلش کند

حسرت ببین که خنجر بیداد او همان

بعد از هلاک خون به دل بسملش کند

فیّاض در فریب تو چشمان جادوش

سحری نکرده‌اند که کس باطلش کند

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode