وقت آن است که مستان طرب از سر گیرند
طره شب ز رخ روز همی برگیرند
مطربان را و ندیمان را آواز دهید
تا سماعی خوش و عیشی به نوا در گیرند
راویان هر نفسی تهنیتی نو خوانند
مطربان هر کرتی پرده دیگر گیرند
سر فریاد نداریم پگاه است هنوز
یک دو ابریشم شاید که فراتر گیرند
ساقیان گرم درآرند شراب گلگون
که نسیمش ز دم خرم مجمر گیرند
بزم را تازه تر از روضه رضوان دارند
باده را چاشنی از چشمه کوثر گیرند
ساقیانی و چگوئی و چگونه یارب
که می گلگون از جام معنبر گیرند
شاهدانی که بدان معنی اگرشان یابند
زاهدان هم به تبرک به بر اندر گیرند
قطره خون بود از خنجر ایشان مریخ
روز نصرت چو به کف قبضه خنجر گیرند
زهره در ساغرشان رقص کند همچو حباب
گاه عشرت چو به کف گوشه ساغر گیرند
بوسه ای از لبشان گر به مثل نقل کنی
بوسه را در نمک و پسته و شکر گیرند
دوستان نیز حریفانه در آیند به کار
وقت را یک دم بی مشغله در بر گیرند
رنگ در ساغر این باده احمر دارند
سنگ در شیشه این قبه اخضر گیرند
ترک این گنبد نه پوشش گردان گویند
کم این خانه بی روزن بی در گیرند
گوی امید ز چوگان فلک بربایند
توشه عمر ز دوران جهان بر گیرند
خوش و خرم بنشینند چو خاقان محمود
یاد اقبال شه عالم سنجر گیرند
دو فلک تخت که شان در عدد تاجوران
اول از خسرو و ثانی ز سکندر گیرند
که گمان برد که پیری و جوانی شب و روز
رایت رأی مبارک زمه و خور گیرند
یا که دانست که هرگز پدری و پسری
فر داود و سلیمان پیمبر گیرند
همه بیزارند از دین قلندر حاشا
که نه آسان جهان همچو قلندر گیرند
گر پدر بحر محیط است پسر عنبر اوست
ساحل بحر به بوی دم عنبر گیرند
ور پدر کوه عظیم است پسر گوهر اوست
خاتم از کوه نگیرند ز گوهر گیرند
ور پدر چرخ رفیع است پسر اختر اوست
تابش از چرخ نگیرند ز اختر گیرند
خه خه ای شاه زمانه که هزارت شمرند
هم به امر تو چو اندازه لشکر گیرند
زر زدن هست همه تاجوران را لیکن
نام محمود محمد همه در زر گیرند
صبح و شام ار چه شود روشن و تاریک از آن
تاج و چترت را در دیده و در سر گیرند
ملاء اعلی چون خطبه بنامت شنوند
هفت گردون را دو پایه منبر گیرند
منتت گاهی در ذمت خاقان بینند
خلعتت روزی بر قامت قیصر گیرند
حاسدان تو که شان عمر کم و حسرت بیش
گرچه نهمار جهان دیده و کشور گیرند
بندگانت را از کشتن ایشان چه شرف
ننگ بر بازان روزی که کبوتر گیرند
اندر آن رزم که گردان دل رستم یابند
اندر آن حال که مردان پی حیدر گیرند
آسمان آتش بیکار بتابد چو تنور
اختران از تف خون لعلی اخکر گیرند
باد تازی را بر عرصه خاکی رانند
آب هندی را در شعله آذر گیرند
تیغ ها صیقل خورشید سپرکش گردند
نیزه ها دامن گردون زره ور گیرند
گل رخها را از گلبن قامت چینند
مشک جان ها را از نافه پیکر گیرند
شخص ها سوی سر قارون همره طلبند
روح ها بر قدم عیسی رهبر گیرند
نای روئین سبک و کوس مسین برسرشان
نوحه و ناله چو ماتم زدگان در گیرند
آن زمان فتح و ظفر پیش دوند از چپ و راست
پس دو فتراک تو منصور و مظفر گیرند
چون به لشکر نگری موکب انجم رانند
چون جنیبت طلبی مقود صرصر گیرند
گه ز هندیت عمود فلق صبح کنند
گه ز خطیت قیاس خط محور گیرند
قدسیان بانگ بر آرند به تکبیر سبک
فتحنامت چو کبوتر همه در پر گیرند
شهریارا منم آن بحر که طبع و قلمم
آفرینش را در گوهر و در زر گیرند
مدح مسعود و غزلهای معزی را خلق
گرچه با آتش و با آب برابر گیرند
تازی و پارسی معجزم از باغ علوم
خشگ خاری است که در شاخ گل تر گیرند
روی در دزدند از شرم گر این آینه را
پیش آن دو صنم شاهد دلبر گیرند
گرچه خردم ملکا نام بزرگ از من خواه
که بط فربه از جره لاغر گیرند
گرچه درویش بود باز ولیکن شاهان
خوشترین وقتش در دست توانگر گیرند
تا جهانداران خاصه ز پی جانداری
بنده و چاکر شایسته و در خور گیرند
تو چنان بادی ای شاه که جاندارانت
از جهانداران صد بنده و چاکر گیرند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به دعوت به شادی و خوشی میپردازد و از لذتهای زندگی و عیش و نوش سخن میگوید. شاعر خواستار آن است که مستان و دعوتشدگان به بزم و گفتوگو بیایند و از شراب و نغمههای مطربان لذت ببرند. او هنرمندان را تشویق میکند تا با نواهای خوش، فضایی شاداب ایجاد کنند و به همگان تهنیت و شادباش عرضه کنند.
شاعر همچنین به مقایسه بین مقام و منزلت پدران و پسران میپردازد و بیان میکند که پدران بزرگ باید از فرزندان خود افتخار بیابند. نگاهی به اوضاع اجتماعی و سیاسی نیز دارد و به حسادتها و ناملایمات اشاره میکند. در نهایت، شاعر خود را با عنوان «شهریار» معرفی میکند و از جایگاهش در ادبیات و جامعه سخن میگوید. پیام کلی شعر، دعوت به خوشی و دلسپردن به لحظههای شاد زندگی است.
هوش مصنوعی: زمان آن فرارسیده که شادمانان از شادی خود دوباره بهره ببرند و پرده شب را از چهره روز کنار بزنند.
هوش مصنوعی: به نوازندگان و دوستان خود بگویید تا به نوا و آهنگی دلنشین گوش فرادهند و در فضایی شاداب و سرشار از لذت غرق شوند.
هوش مصنوعی: هر لحظه نوای تازهای در گوش میرسد و آهنگسازان با هر ضربه، ملودی جدیدی را آغاز میکنند.
هوش مصنوعی: ما هنوز زمان فریاد زدن نرسیده و صبح تازه است. ممکن است یک یا دو رشته ابریشم از اینجا به جایی دیگر بروند.
هوش مصنوعی: ساقیها به سرعت شراب قرمز را به ما میدهند، چرا که بوی خوش آن از هوای مطبوع و خوشایند برمیخیزد.
هوش مصنوعی: دسته یا مجلس شادی و مهمانی، مانند بهشت رضوان زیبا و دلنشین است و نوشیدنی آن را از چشمه کوثر که نماد زلالی و پاکی است، میگیرند.
هوش مصنوعی: این بیت به دنبال توصیف حال و هوای ساقی و شرابی است که از جامی خوش رنگ و پر از معنا مینوشد. در آن به زیبایی و جذابیت این نوشیدنی اشاره شده است و سوالاتی از قبیل نحوه و کیفیت آن مطرح میشود. در واقع، شاعر به دنبال درک و تفسیر لحظهای است که در آن شراب به دست میآید و از طعم و رنگ آن لذت میبرد.
هوش مصنوعی: شاهدانی که به آن مفهوم دست پیدا کنند، زاهدان نیز به اعتبار آنها به جمع میآیند و از برکاتشان بهرهمند میشوند.
هوش مصنوعی: قطرهای از خون بر اثر ضربه خنجر آنان بر زمین افتاد و روز پیروزی، مانند سیاره مریخ، در دستان کسانی که خنجر را در اختیار دارند، روشن و پرشکوه است.
هوش مصنوعی: زهره (که به معنای ستاره یا زیبایی است) در جامهای آنها میرقصد مانند حبابی که در آب دیده میشود، و در زمان خوشی و شادی، هنگامیکه نوشیدنی در جام است، به گوشه جام چنگ میزنند.
هوش مصنوعی: اگر بوسهای از لبانشان بگیری، مانند اینکه آن را در شیرینیها و تنقلات گوناگون دیده باشی، در واقع آن بوسه را همگی به یاد خواهند سپرد و آن را به خوشی خواهند چشید.
هوش مصنوعی: دوستان به طور دوستانه و با همکاری در کنار هم هستند تا مدت زمانی را بدون دغدغه و مشغله بگذرانند.
هوش مصنوعی: در اینجا به رنگ زیبا و جذاب میپردازد که در لیوان شراب وجود دارد و نیز به سنگهایی اشاره میکند که در شیشه گنبدی سبز رنگ قرار دارند. به نوعی، شاعر به زیبایی و ظرافت عناصر در هنر و طبیعت اشاره میکند.
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف مکانی میپردازد که فاقد در و پنجره است و به نوعی محصور به نظر میرسد. نویسنده به انتقاد از چنین فضایی میپردازد و میگوید که حذف راههای ورود و خروج به آنجا، فضایی بسته و غیرقابل دسترس میسازد. به این ترتیب، حس خفقان و محدودیت را میرساند.
هوش مصنوعی: امید را از دست نده که زندگی همچنان در حال حرکت است و از تجربیات و فرصتهای زندگی بهرهبرداری کن.
هوش مصنوعی: آنها با شادی و خوشحالی نشستهاند، مانند خاقان محمود، و به یاد موفقیتهای شاه عالم سنجر هستند.
هوش مصنوعی: دو آسمان به مانند تختی هستند که از زیباییهای تاجداران اولین، یعنی خسرو، و دومین، یعنی سکندر، الهام میگیرند.
هوش مصنوعی: هر کس که فکر کند پیری و جوانی، شب و روز، می توانند در مسیر زندگی تأثیر بگذارند، باید بداند که سرنوشت او به راهنمایی و ارادهٔ الهی وابسته است.
هوش مصنوعی: شاید او فهمید که هیچ وقت رابطه پدر و پسری مانند رابطه داوود و سلیمان پیامبر وجود نخواهد داشت.
هوش مصنوعی: همه از دین و تعالیم شخصیتی مثل قلندر (که نماد آزادی و دوری از قید و بندهاست) تنفر دارند، اما در حقیقت این جامعه نمیتواند به راحتی مثل قلندر زندگی کند و خود را رها از مشکلات جهان ببیند.
هوش مصنوعی: اگر پدر دریا وسیع و پهناور است، پسرش مانند عنبر (نوعی عطر خوشبو) است. سواحل دریا به خاطر بوی خوش عنبر، جذاب و دلپذیر هستند.
هوش مصنوعی: اگر پدر کوه بزرگ و عظیم باشد، فرزند او مانند جواهر ارزشمندی است. پس نباید خاتم را از کوه گرفت، بلکه باید آن را از گوهر استخراج کرد.
هوش مصنوعی: اگر پدر آسمان بلند باشد، پسرش ستاره آن است. نور و روشنایی از آسمان نمیباشد، بلکه از ستارهها نشأت میگیرد.
هوش مصنوعی: ای پادشاه زمانه، اگر هزار نفر به شمار آید، همه به فرمان تو هستند و مثل لشکر به اندازهای که میخواهی جمع میشوند.
هوش مصنوعی: دوست داشتن و صحبت کردن در مورد طلا و ثروت، از ویژگیهای تاجران و ثروتمندان است، اما همه آنها به نام محمود و محمد به دست میآورند.
هوش مصنوعی: هرچند روز و شب به نوبت روشن و تاریک میشوند، اما همیشه بر قامت و در ذهن مردم، زیبایی و عظمت تو باقی میماند.
هوش مصنوعی: آسمانها و عالم بالا وقتی نام تو را با خطبهای میشنوند، به شش جهت به پا میایستند و مانند دو پایهای که منبر را نگه میدارد، میپذیرند.
هوش مصنوعی: گاهى تو را به شدت مورد سرزنش قرار مىدهند، اما یک روز ممکن است بپوشند لباس قدرت و عظمت.
هوش مصنوعی: دشمنان تو که عمرشان کوتاه و حسرتهایشان زیاد است، حتی اگر به دنیای بزرگتر و کشورهای بیشتری دست پیدا کنند، باز هم چیزی به ارزش و مقام تو اضافه نخواهد شد.
هوش مصنوعی: هیچ افتخاری برای تو نیست اگر بندگانت را به قتل برسانی، مانند آن روزی که شکارچیان، کبوترها را میگیرند.
هوش مصنوعی: در آن نبردی که دلهای دلیران به رستم میپیوندد، در حالتی که مردان به دنبال حیدر (علی) میروند.
هوش مصنوعی: آسمان درخشش آتشین و بیوقفهای را نشان میدهد، مانند تنوری که ستارهها را از گرما و تابش خونین خود شکل میدهد.
هوش مصنوعی: باد تازی بر روی زمین میوزد و آب هندی را در آتش میسوزاند.
هوش مصنوعی: تیغها با نور خورشید درخشان میشوند و نیزهها به گونهای میشوند که مانند دامن آسمان زرهی بر تن دارند.
هوش مصنوعی: چهرههای زیبا را از باغ گل میچینند و عطر جانها را از بدنهای معطر میگیرند.
هوش مصنوعی: افراد به دنبال ثروت و جاه قارون هستند، اما روحها از راهنمایی عیسی پیروی میکنند.
هوش مصنوعی: در اینجا به تصویرهایی از افرادی اشاره شده است که در حال نوحهسرایی و نالهکردن هستند، همانطور که در مراسم سوگواری و ماتمداری دیده میشود. صدای موسیقی بلند و سنگین در پسزمینه وجود دارد که به حال و هوای غمناک آنها میافزاید. این افراد در حال تجربه یک حالت احساسی عمیق و غمانگیز هستند.
هوش مصنوعی: در آن زمان، پیروزی و موفقیت از همه سو به سمت تو خواهند آمد و تو را به عنوان پیروز و سرافراز خواهند شناخت.
هوش مصنوعی: زمانی که به سپاه نگاه کنی، مانند ستارهها به رژه درآمدهاند و اگر به دنبال پیروزی باشی، همچون طوفانی شدید به تو مینوازند.
هوش مصنوعی: گاه از زیباییها و ویژگیهای هندی میدرخشد و صبح روشنی را به نمایش میگذارد، و گاه از افراط و زیباییهای دیگری که دارد، میتوان خطوط گوناگونی را بر اساس آن ترسیم کرد.
هوش مصنوعی: فرشتگان بانگ شادی و تکبیر سر میدهند و مانند کبوتران به دور تو پرواز میکنند، زیرا موفقیت تو همچون فتحی بزرگ است.
هوش مصنوعی: من همچون دریایی هستم که خلاقیت و نوشتههایم، ارزش و زیبایی خاصی دارند و مانند جواهر و طلا مورد توجه قرار میگیرند.
هوش مصنوعی: مدح و ستایش مسعود و غزلهای معزی را، حتی اگر با آتش و آب مقایسه کنند، باز هم ارزش و جایگاه خاص خود را دارد.
هوش مصنوعی: زبان عربی و فارسی هر دو به طور شگفتانگیزی با علم و دانش در ارتباطند، همانند خاری که میتواند در میان گلهای تر و زیبا قرار گیرد. این تصویر نشاندهندهی پیوند عمیق و زیبایی است که میان دو زبان و گنجینههای علمی آنها وجود دارد.
هوش مصنوعی: اگر این آینه را در کنار دو معشوق زیبا قرار دهند، دلبر از شرم روی خود را میپوشاند و نمیتواند به آنها نگاه کند.
هوش مصنوعی: هرچند که من خود را فردی عاقل و با دانایی میدانم، اما از تو میخواهم که نام بزرگی را از من بخواهی، زیرا گاهی از یک وزغ چاق، ماهی لاغر میگیرند.
هوش مصنوعی: اگرچه او درویش است، اما شاهان از بهترین لحظات زندگیاش استفاده میکنند و از امکانات و ثروتهای او بهرهمند میشوند.
هوش مصنوعی: جهانداران برای برقراری روابط خود با افراد خاص، به دنبال خدمتگزارانی هستند که شایسته و مناسب باشند.
هوش مصنوعی: تو مانند بادی هستی ای شاه که جانداران و مخلوقاتت از بزرگان جهان خیلی بیشتر از بندگان و خدمتگزاران بهرهمند میشوند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای خدایی که چو حاجات به تو برگیرند
هر مرادی که بودشان همه در بر گیرند
جان و دل را چو به پیک در تو بسپارند
جان باقی خوش شاد معطر گیرند
بندگانند تو را کز تو تویشان مقصود
[...]
خاک شو تا ز بهارت به گل تر گیرند
مرده شو تا به سر دست ترا بر گیرند
با فلک کار ندارند سبک پروازان
بیضه مرغان سرایی به ته پر گیرند
دامن افشان ز فلکها بگذر چون مردان
[...]
دانی از چیست که مردم ره محشر گیرند
تا در آن معرکه ...بگی از سر گیرند
پایمرد ار شودم دست ولایت به خدای
نگذارم که سر از خشت لحد برگیرند
تشنگان ستمت زندگی از سر گیرند
کامی از تیغ تو در نوبت دیگر گیرند
بر سر خاک شهیدان قدمی نه که مباد
دامن پاک تو در دامن محشر گیرند
پادشاهان سر راه تو گرفتند به عجز
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.