گنجور

 
صائب تبریزی

بد درونان که به همواری ظاهر سمرند

همه چون آب تنک، پرده سنگ خطرند

دستگیری نتوان داشت توقع ز غریق

اهل دنیا همه درمانده تر از یکدگرند

نه همین سبزه درین راهگذر پامال است

بیشتر تیغ زبانان جهان پی سپرند

عمر جاوید خضر را به نظر می آرند

آه ازین مردم عالم که چه کوته نظرند!

یک حباب است سپهر از قدح لبریزش

زان می ناب که صاحب نظران بیخبرند

نیست از جانب معشوق حجابی صائب

اینقدر هست که دلباختگان بیجگرند

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
ناصرخسرو

این رقیبان که بر این گنبد پیروزه درند

گرچه زیرند گهی جمله، همیشه زبرند

گر رقیبان به بصر تیز بوند از بر ما

این رقیبان سماوی همه یکسر بصرند

نامشان زی تو ستاره است ولیکن سوی من

[...]

منوچهری

بچگان ما مانندهٔ شمس و قمرند

زانکه همصورت و همسیرت هر دو پدرند

تابناکند ازیرا که دو علوی گهرند

بچگان آن بنسبتر که ازین باب گرند

مجیرالدین بیلقانی

ساقیا باده بده تا طرب از سر گیرند

پیش کاین تاج مه از تارک شب برگیرند

شاهدان شمع ز کاشانه برون اندازند

قدسیان مشعله هفت فلک درگیرند

نیکوان پرده بر انداخته در رقص آیند

[...]

ادیب صابر

آمد آن فصل که در وی همه جز مل نخورند

و آمد آن روز که مرغان همه جز گل نچرند

دلبران بوسه به عشاق دراین فصل دهند

بیدلان پرده اندیشه در این فصل درند

گل و لاله چو رخ و عراض معشوق شدند

[...]

سعدی

دنیی آن قدر ندارد که بر او رشک برند

یا وجود و عدمش را غم بیهوده خورند

نظر آنان که نکردند در این مشتی خاک

الحق انصاف توان داد که صاحبنظرند

عارفان هر چه ثباتی و بقایی نکند

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه