اهل دل اوست که در وسعت خلق افزاید
کعبه آن است که در ناف بیابان باشد
حیف خود می کشد آخر ز فلک ناله من
این شرر چند درین سوخته پنهان باشد؟
مرگ بیداردلان صحبت بیدردان است
شرر از دود سیه کار گریزان باشد
صائب این تازه غزل کز قلمت ریخته است
جای آن است که تاج سر دیوان باشد
حجت زنده دلی دیده گریان باشد
شاهد مرده دلیها لب خندان باشد
مهر زن بر دهن خنده که در بزم جهان
سر خود می خورد آن پسته که خندان باشد
بر سر خوان فلک شکوه ز طالع کفرست
شوری بخت درین بزم نمکدان باشد
مستی از دایره عقل برون برد مرا
گرد خوابی که کلید در زندان باشد
می کند پرتو خورشید سپرداری خویش
حسن آن نیست که محتاج نگهبان باشد
عشق بی صفحه رخسار نگردد گویا
مور را آینه از دست سلیمان باشد
همچو خورشید به ذرات جهان قسمت کن
گر نصیب تو ز گردون همه یک نان باشد
برق شیرازه خرمن نتواند کردن
می چه سازد به دماغی که پریشان باشد؟
بگریزند ز مردم که درین وحشتگاه
فتح ازان است که از خلق گریزان باشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به توصیف شخصیتهای اهل دل و بیداردلان میپردازد. او میگوید که اهل دل کسی است که در گسترش محبت و فهم ویرانگفته عالم میکوشد، و کعبه واقعی باید در جایی دور افتاده، در دل بیابان باشد. شاعر ناله و درد فراق را به تصویر میکشد و تأکید میکند که مرگ برای بیداردلان، نشانی از همراهی با بیدردان است. او همچنین به عشق و زیبایی میپردازد و میگوید که عشق واقعی باید بدون دروغ و تظاهر باشد. در نهایت، شاعر به لزوم فرار از جمعیت و پیدا کردن آرامش در تنهایی اشاره میکند و بر این باور است که کامیابی واقعی در گریزان بودن از دنیای مادی و بیوفایی افراد است.
هوش مصنوعی: کسی که دارای دل و روح بزرگ است، میتواند در درک و محبت نسبت به مردم افزوده کند. همچنان که کعبه، مکانی مهم و مقدس، در وسط بیابان قرار دارد و نشاندهنده معنویات است.
هوش مصنوعی: آه، چقدر دردناک است که از آسمان نالهام به گوش میرسد؛ آیا این شعلههای پنهان در این خاکسترها هنوز وجود دارند؟
هوش مصنوعی: مرگ افرادی که آگاه و بیدارند، ارتباطی با افرادی که بیدرد و بیاحساس هستند، ندارد. مانند این است که آتش از دود افرادی که در کارهای نادرست و سیاه هستند، فراری است.
هوش مصنوعی: سروده تازهای که از قلم تو بیرون آمده، شایسته آن است که تاج سر مجموعه شعرهایت باشد.
هوش مصنوعی: زندگی واقعی با دل زنده و شاداب نمایان میشود، در حالی که افرادی که دلهای مرده و بیاحساس دارند، فقط ظاهراً خوشحال به نظر میرسند.
هوش مصنوعی: محبت و زیبایی زن مانند لبخند اوست که در مجالس و محافل میدرخشد، همانطور که پستهی شیرین و خوشمزهای که لبخند به چهره دارد، توجه و شوق را جلب میکند.
هوش مصنوعی: در این دنیا، سرنوشت و خوشاقبالی انسانها تحت تأثیر عوامل مختلف قرار دارد و گاهی مشکلات و ناامیدیهایی در زندگی به وجود میآید. به نوعی، ظرفیتها و فرصتها مانند نمک در یک مهمانی چشیده میشوند که ممکن است تلخی و شور آن بر خوشیها غلبه کند.
هوش مصنوعی: مستی و شوری به من داد که از دایره عقل و منطق خارج شوم؛ خواب و حالتی به من دست داد که انگار قفل در زندان را دارند میزنند.
هوش مصنوعی: زیبایی و درخشندگی خورشید به خودی خود و به خاطر نوری که دارد، نیازی به محافظت ندارد و آنچه زیباست، به هیچ نگهبانی احتیاج ندارد.
هوش مصنوعی: عشق بدون ظاهر زیبا و جذاب نمیتواند به وضوح بیان شود؛ درست مانند این که مورچهای به آینه سلیمان دسترسی نداشته باشد و نتواند خود را در آن ببیند.
هوش مصنوعی: مانند خورشید باش و نور و انرژی خود را به همه جهان تقسیم کن، حتی اگر آنچه از آسمان به تو میرسد تنها یک تکه نان باشد.
هوش مصنوعی: این بیت بیان میکند که اگر وضعیت یا شرایطی به هم ریخته و آشفته باشد، نمیتوان انتظار داشت که چیز خاصی به خوبی و درست انجام شود. به عبارتی، در یک وضعیت نامناسب و ناپایدار، هیچ چیز نمیتواند به درستی پیش برود.
هوش مصنوعی: افرادی که در اینجا به وحشت افتادهاند، باید از دیگران دوری کنند، زیرا پیروزی در این شرایط به کسانی تعلق دارد که از دیگران فاصله گرفته و به تنهایی سفر کنند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تادلم درخم آن زلف پریشان باشد
چه عجب کارمن اربی سروسامان باشد
قدرآن زلف پریشان تومن دانم وبس
کین کسی داندکونیز ریشان باشد
لعل توچون سردندان کندازخنده سپید
[...]
ز اول روز که مخموری مستان باشد
شیخ را ساغر جان در کف دستان باشد
پیش او ذره صفت هر سحری رقص کنیم
این چنین عادت خورشیدپرستان باشد
تا ابد این رخ خورشید سحر در سحرست
[...]
هر نسیمی که ز خاک در جانان باشد
چون دم روح قدس مایه ده جان باشد
تا بمیدان لطافت ذقنش گوی زند
قامت اهل دل از عشق چو چوگان باشد
جان بدو دادم و دل از سر تحسین میگفت
[...]
تا به کی در دل من درد تو پنهان باشد
تا کیم آتش سودای تو در جان باشد
درد ما به نکند هیچ مداوای طبیب
زآنکه او را لب جان بخش تو درمان باشد
مشکل اینست که بی روی تو نتوانم زیست
[...]
تا دل آشفته آن زلف پریشان باشد
دل شوریده من واله و حیران باشد
روی جان را بتوان دیدن و خرم گشتن
گر دلت آینه نیر عرفان باشد
سر توحید توان گفت به هشیاران؟ نی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.