چشم من خنده شیرین تو گریان دارد
دل من را لب پر شور تو بریان دارد
خاطرم میل کند با تو و پیدا نکند
سینه ام درد و غمت دارد و پنهان دارد
کس ندارد به جهان آنچه تو داری در حسن
از لطافت همگی پیش تو خود آن دارد
گر نبات خط تو سبز بود، نیست عجب
خضر است آنکه سرچشمه حیوان دارد
جانم از شوق تو، گر خرقه تن کرد قبا
نتوان گفت درین خرقه که نقصان دارد
دل من با سر گیسوی درازت همه شب
تا شبیخون نرود، دست و گریبان دارد
شعر خسرو به مثل سحر حلال است، ولی
نتوان گفت که او پایه حسان دارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این متن به زیبایی و جذابیت محبوبش اشاره میکند و احساسات عمیق خود را نسبت به او بیان میکند. او از خنده شیرین محبوب و درد و پریشانی ناشی از دوری از او سخن میگوید. دلش با یاد او مشغول است و هیچکس در دنیا زیبایی او را ندارد. شاعر همچنین از عشق و شوق خود به او میگوید و به شبهایی اشاره میکند که دلش به یاد و خیال او پر از درد است. در انتها، او به قدرت شعر و عشق اشاره میکند و میگوید که نمیتوان زیبایی محبوبش را با هیچ چیز دیگری مقایسه کرد.
هوش مصنوعی: چشمان من به خاطر لبخند شیرین تو اشک میریزد و دل من از عشق و شور تو کاملاً داغ و آتشین شده است.
هوش مصنوعی: خاطرم به یاد تو مشغول است و دلم دردی از عشق و غمت دارد که از دیگران پنهان میگذارد.
هوش مصنوعی: هیچکس در این دنیا به زیبایی و نرمی که تو داری، نیست. همه موجودات دیگر در مقایسه با تو چیزی برای عرضه کردن ندارند.
هوش مصنوعی: اگر خط تو شبیه نبات سبز باشد، جای شگفتی نیست که کسی که آب حیات دارد، خضر باشد.
هوش مصنوعی: اگر جانم از عشق تو به تنگ آید و هر چه دارم را فدای تو کنم، نمیتوان گفت که در این فداکاری نقصی وجود دارد.
هوش مصنوعی: دل من به خاطر طولانی بودن گیسوی تو، تا وقتی که شب به روز نرسد، در عذاب و درگیر است.
هوش مصنوعی: شعر خسرو مانند سحر حلال زیبا و دلپذیر است، اما نمیتوان به او نسبت داد که در سطح حسان قرار دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
لشکری یار من امروز سر آن دارد
که دلم همچو سر زلف پریشان دارد
لؤلؤ چشم مرا کرد به رنگ لاله
آنکه از لاله و لؤلؤ لب دندان دارد
چون سکندر ز سفر هیچ نمی آساید
[...]
هرکه بر پستهٔ خندان تو دندان دارد
جان کشد پیش لب لعل تو گر جان دارد
شکر و پستهٔ خندان تو میدانی چیست
چشم سوزن که درو چشمهٔ حیوان دارد
هرکه را پستهٔ خندان تو از دیده بشد
[...]
میزند خوش نفس باد صبا جان دارد
باد گویی نفسی از دم جانان دارد
هم عفی الله غم عشق تو که از آه چو برق
مجلس تیرهٔ ما شمع شبستان دارد
باد در زلف تو میپیچد از آن دربان است
[...]
دیده مشتاق و دلم میل فراوان دارد
جانم از مسکن تن روی بجانان دارد
بهمه حال ز جانان نشکیبد جانم
جان زجان آمدو هم روی بدان جان دارد
دل بیچاره خرابست که گفتند :فلان
[...]
این کهن دیر جهان کشته فراوان دارد
دم عیسی نفسی جو که دلش جان دارد
زوده نرم که اقلیم صفاهان دارد
تو مپندار که از معدن کتان دارد
در بر حجله پرزیورو کت رخت سیاه
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.