هرکه بر پستهٔ خندان تو دندان دارد
جان کشد پیش لب لعل تو گر جان دارد
شکر و پستهٔ خندان تو میدانی چیست
چشم سوزن که درو چشمهٔ حیوان دارد
هرکه را پستهٔ خندان تو از دیده بشد
دیده از پستهٔ خندان تو گریان دارد
لب خندان تو از تنگ دلی پر نمک است
که بسی زیر نمک پستهٔ خندان دارد
پسته را زیر نمک از لب تو سوخت جگر
پس لبت سوختهای را به چه سوزان دارد
شکر از پستهٔ شیرین تو شور آورده است
که لب چون شکرت شور نمکدان دارد
جانم از پستهٔ پرشور تو چون پسته شود
نمک سوختگی بر دل بریان دارد
وآنگه از پستهٔ تو این دل شور آورده
با جگر پر نمک انگشت به دندان دارد
عقل چون پسته دهن مانده مگر از هم باز
کان چه شور است که او را شکرستان دارد
ای بت پستهدهن بر دل و جانم یک شب
نظری کن که دلم حال پریشان دارد
تو مرا هر نفسی پستهصفت میشکنی
دردم از حد بشد این کار چه درمان دارد
جان آمد به لب از پستهٔ رعنات مرا
فرخ آن کو لب خود بر لب جانان دارد
هیچ شک نیست که چون پسته نگنجد در پوست
هر که لب بر لب آن لعل بدخشان دارد
پسته در باز کن آخر چه در بسته دهی
که دلم کار فرو بسته فراوان دارد
زلف برگیر که خورشید تو در سایه بماند
پسته بگشای که یاقوت تو مرجان دارد
با من سوخته چون پسته برون آی از پوست
چندم از پستهٔ خندان تو گریان دارد
محنت از روی فروبستهٔ خویشم منمای
که دل سوخته خود محنت هجران دارد
آن خط سبز که از پستهٔ لعل تو دمید
تازگی از گل و سرسبزی ریحان دارد
شده این پستهٔ تو تازه و سرسبز چراست
مگر از اشک من سوخته باران دارد
نه که در پستهٔ تو حقهٔ خضر است نهان
آب از چشمه خورد تازه رخ از آن دارد
دلم از ظلم خط فستقیت میخواهد
تا تظلم ز تو در درگه سلطان دارد
تا به خشمت برسد سوخته گردد خورشید
زان که بغض تو شها نیم سپندان دارد
تا بقای من دلسوخته صورت بندد
خاطرم ذات تو را بستهٔ پیمان دارد
تا درین دایره این نقطهٔ خاکی برجاست
تا که پرگار فلک گردش دوران دارد
سال عمر تو که از گردش دوران خیزد
باد چندان که اگر بشمرد امکان دارد
خسروا خاطر عطار به مداحی تو
کف موسی ز دم عیسی عمران دارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره زیبایی و جذابیت لبان معشوق، که به پسته خندان تشبیه شده است، نوشته شده است. شاعر از حسرت و عشق عمیق خود به معشوق میگوید و اشاره میکند که هر کسی که به این پسته خندان لبان معشوق علاقه داشته باشد، باید جان خود را فدای او کند. او به تلخی و شیرینی عشق اشاره دارد و نشان میدهد که محبت به معشوق مانند پستهای است که زیر نمک فشرده شده و قلب عاشق را دچار درد و رنج میکند. شاعر همچنین از اشک و غم ناشی از دوری معشوق و زیبایی خیره کننده او صحبت میکند و خواستار توجه و نگاهی از جانب معشوق است. در نهایت، شاعر احساس میکند که عشق به معشوق نه تنها زیبایی زندگیاش است، بلکه نیز بار سنگینی از درد و غم را با خود به همراه دارد.
هوش مصنوعی: هر کسی که به زیبایی و شادنمایی تو حسادت کند، باید جانش را بدهد تا لبهای زیبایت را ببیند، اگر واقعاً حال و جانش را دارد.
هوش مصنوعی: شما خوب میدانید که شکری که شیرینی آن در پستهای خوشمزه نهفته است، چه چیز جالبی است. این مانند سوزن چشمی است که درون آن چشمهای از زندگی و انرژی وجود دارد.
هوش مصنوعی: هر کسی که از پستهٔ خوشحال تو دور شود، به یاد آن پستهٔ خوشحال از چشمانش اشک میریزد.
هوش مصنوعی: لبخند تو از دل تنگت نشأت میگیرد و در آن، تلخیهایی نهفته است که در زیر ظاهر شاداب و خندان تو، پنهان شدهاند.
هوش مصنوعی: پستهای که زیر نمک نگهداری شده بود از زبان تو باعث درد و رنج من شد، حالا با لبانی که سوختهاند، چه آتشی میتواند داشته باشد؟
هوش مصنوعی: شکر لذت و شیرینی طعم پستهٔ شیرین تو را به یاد میآورد، چون لبهایت طعم شور نمک را دارند.
هوش مصنوعی: روح من از شوق تو مانند پستهای است که شور و هیجان دارد، اما در دل مثل نمک بر روی گوشت سوختهای احساس درد و سوزش میکند.
هوش مصنوعی: دل بیتاب و شوری از عشق تو دارد و با ناراحتی و درد، انگشت خودش را به دندان میساید.
هوش مصنوعی: عقل مانند پستهای است که به خاطر بسته بودنش نمیتوان به راحتی به مغز آن دسترسی پیدا کرد. از سوی دیگر، در درون این مغز، چیزهایی وجود دارد که شاید تلخ به نظر برسند، اما به خاطر وجود شکر و شیرینی در کنارشان، قابل تحمل و دلپذیر میشوند.
هوش مصنوعی: ای معشوق زیبا، یک شب به من نگاهی بینداز که دل و روح من در آشفتگی و بیقراری است.
هوش مصنوعی: تو هر لحظه مرا آزردهخاطر میکنی و درد من از حد گذشته است. این وضعیت چه راه درمانی دارد؟
هوش مصنوعی: حالم به حدی بد شده که میل به زندگی ندارم، اما خوشحال هستم که آن شخصی که دلش به لبش میرسد، نزد محبوبش است.
هوش مصنوعی: هیچ تردیدی وجود ندارد که مثل پستهای که در پوستش جا نمیشود، هیچکس نمیتواند به زیبایی و جذابیت آن لعل بدخشان دست یابد.
هوش مصنوعی: تو که در دل مرا به عشق و علاقهات بستهای، چرا از من پستهای که در بسته است درخواست میکنی؟ در حالی که دلم پر از احساسات و کارهای ناتمام است.
هوش مصنوعی: موهایت را باز کن تا خورشید زیباییات در سایه نماند. پسته را بشکن تا ببینی، که گوهر ارزشمند تو در دلش مانند مرجان وجود دارد.
هوش مصنوعی: با من که مثل پستهای سوخته و تلخ هستم، بیرون بیا و از خودت را جدا کن؛ زیرا پستهای که خندان و شاداب است، گاهی هم ممکن است اشک بریزد و ناراحت باشد.
هوش مصنوعی: از روی ظاهرم، به تو زحمت نرسانم؛ چون دل من خود، از درد جدایی آتش میگیرد.
هوش مصنوعی: آن خط سبز که از پستهٔ زیبای تو پیداست، نماد تازگی است و طراوتی شبیه به گلها و سبزی ریحان را دارد.
هوش مصنوعی: این پسته که تو به آن اشاره میکنی، چرا با طراوت و سبز شده است؟ آیا ممکن است به خاطر اشکهای من باشد که بر آن ریخته شده و آن را بارانزده کرده است؟
هوش مصنوعی: در پستهی تو نوعی راز و حکمت نهفته است، چراکه آب از چشمهای مینوشد که باعث طراوت و تازگی چهرهاش میشود.
هوش مصنوعی: دل من از ظلم و ستمی که بر من رفته، میخواهد که شکایتش را با زبانی مؤدب و مناسب بیان کند تا بتواند در پیشگاه پادشاه، از تو درخواست کمک کند.
هوش مصنوعی: اگر خشم تو برانگیخته شود، خورشید به تندی خواهد سوخت، زیرا بغض تو همچون آتش سوزان است و قدرتی فراوان دارد.
هوش مصنوعی: تا زمانی که وجود من به خاطر عشق شدیدم باقی است، یاد و خاطرهٔ تو برایم مثل پیمانی است که به آن وابستهام.
هوش مصنوعی: تا زمانی که این نقطهٔ خاکی در این دایره وجود دارد و تا زمانی که جهان در حال چرخش است، این وضعیت ادامه خواهد داشت.
هوش مصنوعی: سالهای عمر تو مانند مدت زمانی است که در چرخش زمان میگذرد و میتوان به تعداد زیادی از آنها اشاره کرد، تا جایی که اگر بخواهی شمارش کنی، به نظر میرسد این کار ممکن است.
هوش مصنوعی: عطار به خاطر مدح و ستایش تو، به مقام و عظمت بالایی رسیده است؛ زیرا که تو مانند موسی در بالای جبین خود، معجزهای از عیسی بن عمران داری که نشان از بزرگی و مقام تو است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
لشکری یار من امروز سر آن دارد
که دلم همچو سر زلف پریشان دارد
لؤلؤ چشم مرا کرد به رنگ لاله
آنکه از لاله و لؤلؤ لب دندان دارد
چون سکندر ز سفر هیچ نمی آساید
[...]
چشم من خنده شیرین تو گریان دارد
دل من را لب پر شور تو بریان دارد
خاطرم میل کند با تو و پیدا نکند
سینه ام درد و غمت دارد و پنهان دارد
کس ندارد به جهان آنچه تو داری در حسن
[...]
میزند خوش نفس باد صبا جان دارد
باد گویی نفسی از دم جانان دارد
هم عفی الله غم عشق تو که از آه چو برق
مجلس تیرهٔ ما شمع شبستان دارد
باد در زلف تو میپیچد از آن دربان است
[...]
دیده مشتاق و دلم میل فراوان دارد
جانم از مسکن تن روی بجانان دارد
بهمه حال ز جانان نشکیبد جانم
جان زجان آمدو هم روی بدان جان دارد
دل بیچاره خرابست که گفتند :فلان
[...]
این کهن دیر جهان کشته فراوان دارد
دم عیسی نفسی جو که دلش جان دارد
زوده نرم که اقلیم صفاهان دارد
تو مپندار که از معدن کتان دارد
در بر حجله پرزیورو کت رخت سیاه
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.