پخته میگردند از سودای زلفش خامها
این ره باریک، رهرو را دهد اندامها
این غزالی را که من صیاد او گردیدهام
چشم حسرت میشود در رهگذارش دامها
قاصد بیرحم اگر از خود نسازد حرف را
میبرد چون بوسه دل، شیرینی پیغامها
فتنه چشم تو تا بیدار شد از خواب ناز
در شکر شد خواب شیرین تلخ بر بادامها
دیده چون دستار کن از گریه کز چشم سفید
کعبه دیدار دارد جامه احرامها
چون گره بگشایی از مو، شام گردد صبحها
پرده چون بگشایی از رو، صبح گردد شامها
تا گذشت از بوستان مستانه سرو قامتت
بر گلوی قمریان شد طوق، خط جامها
کار مزدوران بود خدمت به امید نوال
مخلصان را نیست صائب چشم بر انعامها
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
تا ز چشم شوخ او در گردش آمد جامها
چون رم آهو بیابانی شدند آرامها
دلبری را زلف او در دور خط از سر گرفت
میشود از خاک افزون حرص چشم دامها
خام کرد آن آتشینرو آرزوهای مرا
[...]
مینهد بر سینه، داغم، عشق سیماندامها
یا برای مرغ دل میگسترد گل، دامها
سینه را چندان کند تا از برش دور افکند
میکند دایم نگین پهلو تهی زین نامها
نیست حرف راستبازانت، دورو، کاین قوم را
[...]
ای ز چشم میْپرستت مست حیرت جامها
حلقهٔ زلف گرهگیرت به گوش دامها
در تبسم کم نشد زهر عتاب از نرگست
کی به شور پسته ریزد تلخی از بادامها
دامنت نایاب و من بیتاب عرض اضطراب
[...]
عمرها شد میزنم در راه عشقش گامها
رفتن رنگ است از ما بستن احرامها
اعتبار ما و من از نشئه کیف و کم است
فال فرصت میزند هر دم صدای جامها
سرخ و زرد این جهان را حاجت اکسیر نیست
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.