مبین گستاخ در رویش چو مشک اندود میگردد
که خال او ز خط زنبور خاکآلود میگردد
ز سودا در دماغم نکهت گل دود میگردد
به چشمم سرو بستان تیغ زهرآلود میگردد
خموشی سوخت در دل ریشه آه ندامت را
اگرچه دود بیش از روزن مسدود میگردد
مکن از آه دردآلود منع من درین مجلس
که مجمر بار خاطرهاست چون بیدود میگردد
میندیش از سپهر و حمله او چون شدی عاشق
که در خورشید عشق این سایهها نابود میگردد
بغل وا کرده میتازد به استقبال مرگ خود
دل هرکس به مرگ دیگری خشنود میگردد
ز خامی دل ندارد اضطراب از عشق او، ورنه
کباب پخته از پهلو به پهلو زود میگردد
نمیدانم کدامین صید فرصت جسته از دامش
که دل در سینهام چون شیر خشمآلود میگردد
چنین کز بندگی چون بنده کاهل گریزانی
کجا در دل ترا اندیشه معبود میگردد؟
به من این نکته چون قندیل از محراب روشن شد
که از خود هرکه خالی میشود مسجود میگردد
به راه آرد من سرگشته را رهبر، نمیداند
که هر سر گشته گرد کعبه مقصود میگردد
منه بر ذرهای، ای بیبصر انگشت گستاخی
که میلرزد دل خورشید تا موجود میگردد
گزیند هرکه سود دیگران را بر زیان خود
به اندک فرصتی صائب زیانش سود میگردد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف احساسات و حالات عاشق میپردازد. شاعر از عشق و دلبستگی سخن میگوید و تأثیرات عمیق آن بر دل و جان را بیان میکند. او به تشبیهاتی از طبیعت و عناصر مختلف میپردازد تا نشان دهد عشق چگونه میتواند زندگی را دگرگون کند و احساسات را تحت تأثیر قرار دهد. همچنین، شاعر به دشواریها و اضطرابهای عشق اشاره میکند و بیان میکند که عشق ممکن است انسان را به مرگ خود نزدیک کند. در نهایت، پیامی درباره اهمیت از خودگذشتگی و خدمت به دیگران در عشق و زندگی وجود دارد. عشق و جستجوی حقیقت و فهم عمیق زندگی نیز از دیگر مضامین مطرح شده در این شعر است.
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف شخصیتی میپردازد که در حالی که خود را دلیر و بیباک نشان میدهد، در واقع به دلیل وجود عیبی در چهرهاش، تمام جذابیتش تحت تأثیر قرار میگیرد. در واقع، او مثل کسی است که تلاش میکند ظاهری زیبا داشته باشد، اما لکهای بر روی چهرهاش، زیباییاش را میپوشاند و به رنگی تیره و خاکی تبدیل میسازد.
هوش مصنوعی: در ذهن من به خاطر افکار پیچیده و تیره، عطر گل تبدیل به دود میشود و در چشمانم، زیبایی یک سرو در باغ به شکل تیغی زهرآلود تبدیل میگردد.
هوش مصنوعی: سکوت در دل، ریشههای حسرت را میسوزاند، هرچند که دود از درگاه بسته بیشتر میشود.
هوش مصنوعی: در این مجلس، من را از بیان احساساتم بازمدار، زیرا اینجا مکانی است پر از غم و درد که دلها در آن به جوش میآیند و بیتردید، بدون هیچ دودی محو میشوند.
هوش مصنوعی: نگران آسمان و خطرات آن نباش، چون عشق تو به اوج رسیده است. در نور عشق، این سایهها از بین میروند.
هوش مصنوعی: در آغوشی گشوده، به سوی مرگ خود میدود و دل هر کسی از مرگ دیگران شاد میشود.
هوش مصنوعی: دل نپخته و خام از عشق او نگران نیست، چون اگر پخته باشد، مثل کبابی که بر روی آتش است خوشایند و در حال چرخش و تغییر حالش خواهد بود.
هوش مصنوعی: نمیدانم چه چیزی باعث شده است که قلبم مثل یک شیر خشمگین به تلاطم بیفتد، در حالی که فرصتی از دستم رفته است.
هوش مصنوعی: اگر در کار بندگی تنبلی کنی و از آن فرار کنی، چگونه ممکن است در دل تو اندیشه معبود و پروردگاری شکل بگیرد؟
هوش مصنوعی: این نکته برای من مانند نوری از محراب روشن شد که هر کس از خود خالی شود، مورد پرستش و توجه قرار میگیرد.
هوش مصنوعی: رهبر برای سرگشتهای که در مسیر بلاتکلیفی قرار دارد، راهی نشان میدهد، اما او نمیداند که هر سرگشتهای در نهایت به کعبه، یعنی مقصد واقعی خود، میرسد.
هوش مصنوعی: ای نابینا، انگشت پرقیام خود را بر روی ذرهای نگذار؛ چرا که لرزش دل خورشید به خاطر وجود توست.
هوش مصنوعی: هر کس که انتخاب کند منفعت دیگران را به ضرر خودش، در زمان کوتاهی نتیجهاش به سود خودش خواهد بود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هنوزت ناز گرد چشم خوابآلود میگردد
هنوز از تو شکیب عاشقان نابود میگردد
چرا دیوانگی نارد مرا در گرد کوی او؟
که در هر گوشه چندین جان ناخشنود میگردد
به صد جان بندهام آن غمزه را با آنکه میدانم
[...]
خط مشکین که بر گرد رخت چون عود میگردد
بدان ماند که در بالای آتش دود میگردد
ز تاب مهر تابان جمالت پرتوی دارد
شب این مشعل که بر ایوان دود اندود میگردد
صباگویی که از چین سر زلف تو میآید
[...]
نداری غم، دلم گر از تو ناخشنود میگردد
ز بس کز ناامیدیها تسلّی زود میگردد
چنان در جنگ داد بیوفایی داد آن بدخو
که نام آشتی نشنیده شرمآلود میگردد
به راه انتظارش هر دم از بیاعتمادیها
[...]
هوس پروانه است اما به گرد دود میگردد
نظر خوبست اما دل غبارآلود میگردد
ز کاوشهای مژگان تو پرخون دیدهای دارم
که گر شویم به آب بحر خونآلود میگردد
دلم را کرده ذوقت خوش دگر نگذارم از دستش
[...]
دلم در عاشقی با زخم زهر آلود می گردد
که از دنبال درد آوارهٔ بهبود می گردد
به مرهم کلفتی نو می شود، هر گه که می بینم
که داغ سینهٔ پروانه آتش سود می گردد
ز طالع تا قیامت برگ غم دارم ، ولی داغم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.