هنوزت ناز گرد چشم خوابآلود میگردد
هنوز از تو شکیب عاشقان نابود میگردد
چرا دیوانگی نارد مرا در گرد کوی او؟
که در هر گوشه چندین جان ناخشنود میگردد
به صد جان بندهام آن غمزه را با آنکه میدانم
که مرگم گرد آن پیکان زهرآلود میگردد
چه پرسی حال شبهای کسی کش چون تو غمخواری
همه شب از درون جان غم فرسود میگردد
جگر میسوزدم، جانا، مشو ناخوش ز بوی من
اگر در گرد دامان تو بوی عود میگردد
مناز از روی چون خورشید خود چندین، چو میدانی
که روز حسن را سایه به غایت زود میگردد
تو معذوری، اگر در روی خسرو چشم نگشایی
چنین کز آه او هر دم جهان پر دود میگردد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و دردهایی است که ناشی از آن است. شاعر از غم و غصهاش به خاطر دوری معشوق صحبت میکند و از زیباییهای او و تأثیر آن بر دل عاشقان سخن میگوید. او به دیوانگی و بیتابی خود در انتظار دیدار معشوق اشاره میکند و به احساسات عمیق و سوزناک خود در شبهای طولانی و تنهایی میپردازد. شاعر همچنین از بوی خوش معشوق و زیباییاش یاد میکند و میگوید که حتی بوی او هم بر دردش میافزاید. او میداند که معشوق به دلیل زیباییاش نمیتواند به او توجه کند، اما عشقش همچنان شعلهور است و در نهایت، تنها آه و اندوه به جا میگذارد.
هوش مصنوعی: هنوز هم نگاه خوابآلود تو مانند ناز و کرشمهای است که دل عاشقان را به شدت تحت تاثیر قرار میدهد و آنها را دچار عذاب میکند.
هوش مصنوعی: چرا من دیوانه میشوم وقتی به کوچه او نزدیک میشوم؟ زیرا در هر گوشه، چندین نفر هستند که دلخوشی ندارند و به دنبال او میگردند.
هوش مصنوعی: با وجود اینکه میدانم که آن حسن و زیبایی که در نگاه تو وجود دارد، برای من مانند تیر زهرآلودی است که به سمت مرگم میزند، اما هنوز به شدت به آن دل میبندم و برایش میمیرم.
هوش مصنوعی: چرا حال و روز شبهای کسی را میپرسید که با وجود تو به عنوان غمخوار، هر شب از عمق وجودش غم فرسوده میشود؟
هوش مصنوعی: عزیزم، اگر بوی عود از لباس تو بلند میشود، ناراحت نباش. من برای تو سختی کشیدم و دلم پر از درد است.
هوش مصنوعی: زیبایی تو مانند خورشید است و تو از آن غافلی، در حالی که میدانی زیبایی و خوشی مانند سایهای زودگذر است و خیلی سریع از بین میرود.
هوش مصنوعی: تو مجاز هستی که به خاطر آزار و رنجی که خسرو از دلش میکشد، چشمانت را به روی او باز نگذاری، زیرا هر بار که او آهی میکشد، دنیا پر از غم و دودی میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خط مشکین که بر گرد رخت چون عود میگردد
بدان ماند که در بالای آتش دود میگردد
ز تاب مهر تابان جمالت پرتوی دارد
شب این مشعل که بر ایوان دود اندود میگردد
صباگویی که از چین سر زلف تو میآید
[...]
نداری غم، دلم گر از تو ناخشنود میگردد
ز بس کز ناامیدیها تسلّی زود میگردد
چنان در جنگ داد بیوفایی داد آن بدخو
که نام آشتی نشنیده شرمآلود میگردد
به راه انتظارش هر دم از بیاعتمادیها
[...]
هوس پروانه است اما به گرد دود میگردد
نظر خوبست اما دل غبارآلود میگردد
ز کاوشهای مژگان تو پرخون دیدهای دارم
که گر شویم به آب بحر خونآلود میگردد
دلم را کرده ذوقت خوش دگر نگذارم از دستش
[...]
دلم در عاشقی با زخم زهر آلود می گردد
که از دنبال درد آوارهٔ بهبود می گردد
به مرهم کلفتی نو می شود، هر گه که می بینم
که داغ سینهٔ پروانه آتش سود می گردد
ز طالع تا قیامت برگ غم دارم ، ولی داغم
[...]
هنوز از نالهام بنیادِ جان نابود میگردد
هنوز از آه من شبها جهان پُر دود میگردد
هنوز از بس هجوم درد و غم در سینه تنگم
همه شب تا سحر راه نفس مسدود میگردد
بلای عشق طرح دوستی افکند و میدانم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.