گنجور

 
نظیری نیشابوری

هوس پروانه است اما به گرد دود می‌گردد

نظر خوبست اما دل غبارآلود می‌گردد

ز کاوش‌های مژگان تو پرخون دیده‌ای دارم

که گر شویم به آب بحر خون‌آلود می‌گردد

دلم را کرده ذوقت خوش دگر نگذارم از دستش

دهد تا باز ذوقی دست غم فرسود می‌گردد

تو گر برهم زنی سودای دل، نازی زیان داری

مرا سرمایه دنیا و دین نابود می‌گردد

درین مدت غم هجران عبث بر خود پسندیدم

ندانستم که از مرگم دلت خشنود می‌گردد

کس این بی‌اعتدالی‌های حسنت را کجا گوید

که عاشق پیشت از مهر و وفا مردود می‌گردد

به شفقت گاه‌گاهی سوی خود می‌خوان «نظیری » را

جدایی دیده از وصلت تسلی زود می‌گردد

 
 
 
امیرخسرو دهلوی

هنوزت ناز گرد چشم خواب‌آلود می‌گردد

هنوز از تو شکیب عاشقان نابود می‌گردد

چرا دیوانگی نارد مرا در گرد کوی او؟

که در هر گوشه چندین جان ناخشنود می‌گردد

به صد جان بنده‌ام آن غمزه را با آنکه می‌دانم

[...]

ابن حسام خوسفی

خط مشکین که بر گرد رخت چون عود می‌گردد

بدان ماند که در بالای آتش دود می‌گردد

ز تاب مهر تابان جمالت پرتوی دارد

شب این مشعل که بر ایوان دود اندود می‌گردد

صباگویی که از چین سر زلف تو می‌آید

[...]

میلی

نداری غم،‌ دلم گر از تو ناخشنود می‌گردد

ز بس کز ناامیدیها تسلّی زود می‌گردد

چنان در جنگ داد بی‌وفایی داد آن بدخو

که نام آشتی نشنیده شرم‌آلود می‌گردد

به راه انتظارش هر دم از بی‌اعتمادیها

[...]

عرفی

دلم در عاشقی با زخم زهر آلود می گردد

که از دنبال درد آوارهٔ بهبود می گردد

به مرهم کلفتی نو می شود، هر گه که می بینم

که داغ سینهٔ پروانه آتش سود می گردد

ز طالع تا قیامت برگ غم دارم ، ولی داغم

[...]

میرداماد

هنوز از ناله‌ام بنیادِ جان نابود می‌گردد

هنوز از آه من شب‌ها جهان پُر دود می‌گردد

هنوز از بس هجوم درد و غم در سینه تنگم

همه شب تا سحر راه نفس مسدود می‌گردد

بلای عشق طرح دوستی افکند و می‌دانم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه