هوس پروانه است اما به گرد دود میگردد
نظر خوبست اما دل غبارآلود میگردد
ز کاوشهای مژگان تو پرخون دیدهای دارم
که گر شویم به آب بحر خونآلود میگردد
دلم را کرده ذوقت خوش دگر نگذارم از دستش
دهد تا باز ذوقی دست غم فرسود میگردد
تو گر برهم زنی سودای دل، نازی زیان داری
مرا سرمایه دنیا و دین نابود میگردد
درین مدت غم هجران عبث بر خود پسندیدم
ندانستم که از مرگم دلت خشنود میگردد
کس این بیاعتدالیهای حسنت را کجا گوید
که عاشق پیشت از مهر و وفا مردود میگردد
به شفقت گاهگاهی سوی خود میخوان «نظیری » را
جدایی دیده از وصلت تسلی زود میگردد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به احساسات عمیق و متناقض خود اشاره میکند. او عشق را شبیه هوس پروانهای میداند که به دور شعلهی دود میچرخد و با این حال، دلش غبارآلود از غم و اندوه است. شاعر با اشاره به اشکها و رنجهای ناشی از دلتنگی و جدایی، نشان میدهد که هرچقدر در جستجوی خوشی باشد، درد و غم همچنان او را آزار میدهد. او از معشوقش میخواهد که به او توجّه کند، چرا که هر بار که از او دور میشود، بیشتر به دلشکستگیاش افزوده میشود. او حسرت و ناکامی عاشقانهاش را بیان کرده و به تضاد میان عشق و غم پرداخته است.
هوش مصنوعی: میل و خواستهها مانند پروانهای هستند که به دور دود میچرخند. نگاه خوب و مورد پسند است، اما دل و احساسات در هم و غبارآلود باقی میمانند.
هوش مصنوعی: چشمانت آنقدر زیبا و عمیقند که هر بار به آنها نگاه میکنم، حس عمیق و دردناکی درونم شکل میگیرد. اگرچه ما به دریا برویم، آب آن نیز رنگین و خونی خواهد شد از احساسات شدید من.
هوش مصنوعی: دل من به عشق و شوقی خوش مشغول شده و نمیگذارم این شوق را از دست بدهم؛ زیرا اگر غم و ناراحتی به سراغم بیاید، شوق و لذت را از من میگیرد.
هوش مصنوعی: اگر بخواهی خیال و آرزوی دلم را از بین ببری، بدانی که زیبایی تو برای من ارزش بسیار زیادی دارد و زندگی و ایمانم را در خطر میاندازد.
هوش مصنوعی: در این مدت، به طور بیهوده به غم دوری عشق خود گرفتار شدم و نمیدانستم که مرگ من باعث خوشحالی دل تو خواهد شد.
هوش مصنوعی: هیچکس نمیتواند بگوید که عشق و محبت من به تو در میان این ناپایداریهای زیباییات چگونه دلشکسته و ناکام میشود.
هوش مصنوعی: گاهی اوقات به مهربانی مرا به سوی خود دعوت میکنی، ولی وقتی جدایی را احساس میکنم، به سرعت از فقدان ارتباط آرامش مییابم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هنوزت ناز گرد چشم خوابآلود میگردد
هنوز از تو شکیب عاشقان نابود میگردد
چرا دیوانگی نارد مرا در گرد کوی او؟
که در هر گوشه چندین جان ناخشنود میگردد
به صد جان بندهام آن غمزه را با آنکه میدانم
[...]
خط مشکین که بر گرد رخت چون عود میگردد
بدان ماند که در بالای آتش دود میگردد
ز تاب مهر تابان جمالت پرتوی دارد
شب این مشعل که بر ایوان دود اندود میگردد
صباگویی که از چین سر زلف تو میآید
[...]
نداری غم، دلم گر از تو ناخشنود میگردد
ز بس کز ناامیدیها تسلّی زود میگردد
چنان در جنگ داد بیوفایی داد آن بدخو
که نام آشتی نشنیده شرمآلود میگردد
به راه انتظارش هر دم از بیاعتمادیها
[...]
دلم در عاشقی با زخم زهر آلود می گردد
که از دنبال درد آوارهٔ بهبود می گردد
به مرهم کلفتی نو می شود، هر گه که می بینم
که داغ سینهٔ پروانه آتش سود می گردد
ز طالع تا قیامت برگ غم دارم ، ولی داغم
[...]
هنوز از نالهام بنیادِ جان نابود میگردد
هنوز از آه من شبها جهان پُر دود میگردد
هنوز از بس هجوم درد و غم در سینه تنگم
همه شب تا سحر راه نفس مسدود میگردد
بلای عشق طرح دوستی افکند و میدانم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.