کسی کش چون تویی در دل همه شب تا سحر گردد
تعالی الله چگونه خونش اندر چشم تر گردد
که گوید حال من پیشت، کجا یاد آورد سلطان؟
ز سرگشته گدایی کو به خواری در به در گردد
بیابان گیرم از غم هر دم و مهمانی زاغان
که از خونهای چشمم روی صحرا پر جگر گردد
خیالت گر در آب آید کند آب حیات آن را
بدانگونه که هم در وی خیالت جانور گردد
گل رویت نزارم کرد زان گونه که این تن را
اگر آسیب بوی گل رسد، زیر و زبر گردد
اگر نازم به وصل، آخر نگاهی سوی مسکینی
نظر بازی رها کن تا مقابل باز برگردد
سیه روزی چو من کی روشنی بیند چنین، کاینک
شبم تاریک و از دود دلم تاریک تر گردد
سرت گردیده خسرو بر سر کوی تو سر گردان
بدین حیلت مگر با عاشقانت سر به سر گردد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف حال و روز انسانی میپردازد که به عشق و معشوقش دچار است. شاعر در جستجوی معشوق خود، شبها را به غم و اندوه میگذرانند و در دل طوفان احساساتش نسبت به او، خواب و آرامش را از دست داده است. او از خود میپرسد چگونه ممکن است خونش در چشمانش تر شود و حالش به یاد سلطان و مقام او بیفتد. شاعر خود را همچون گدایی میبیند که در کوی محبوبش به ذلت و خواری میافتد. این شخص از درد و غم، به بیابان پناه میبرد و دیدن زاغان را به مهمانی نزدیکتر میسازد. او آرزو میکند که خیال معشوقش در آب زندهای به وجود آید و جانش را پر کند. همچنین، به زیبایی معشوقش اشاره میکند که چطور وجودش میتواند او را زیر و زبر کند. در نهایت، شاعر احساس میکند که با وجود سیهروزیاش، وجود و نور معشوقش میتواند جهان او را روشن کند. در آخر، او به سرگردانی خود در جستجوی معشوقش اشاره میکند و از او میخواهد که با عاشقانش همدردی کند.
هوش مصنوعی: کسی مانند تو که تمام شب تا dawn به یاد خدا مشغول است، چگونه میتواند دلش به شدت تحت تأثیر قرار بگیرد و اشک بریزد؟
هوش مصنوعی: چه کسی میتواند بگوید حال من پیش تو چگونه است؟ کجا میتواند پادشاه یاد مرا کند؟ مانند کسی که در پریشانی و بیپناهی از در خانهای به در دیگری میرود.
هوش مصنوعی: در هر لحظه از غم، بیابان و دلسردی را احساس میکنم و مانند پرندههای درشتبال، گفتمانی را بر سر خاکی که از اشکهایم خیس شده، روایت میکنم.
هوش مصنوعی: اگر خیال تو در آب بیفتد، آب حیات آن را به شکلی درمیآورد که خیال تو در آن همچون جانداری زنده به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: گل روی تو مرا چنان مجذوب کرده که اگر بوی گل به این جسم برسد، همه چیز در هم و برهم میشود.
هوش مصنوعی: اگر من را به عشق خود نزدیک کنی، حداقل یک نگاه به حال و روز مسکینان بینداز و به آنها بیتوجهی نکن، تا دوباره فرصت دیدار فراهم شود.
هوش مصنوعی: چگونه کسی مانند من که روزگار سیاهی دارد، میتواند نور و روشنایی ببیند؟ زیرا من در تاریکی شب به سر میبرم و غم و اندوه دلم از تاریکی شب نیز بیشتر است.
هوش مصنوعی: سر تو در میان کوی محبوب تو به گردش درآمده است، شاید با این نیرنگ بتواند با عاشقان تو بیفتد و ارتباط بگیرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ز گریه چشمه شد چشمم، بمان تا چشمهتر گردد
لب خشک مرا بهتر، کز آب چشم تر گردد
شدم چون گرد سرگردان، و گِرد کوی او گردم
سر و پائی ندارد گرد او، بی پا و سر گردد
تو را همچون کمر یک روز تنگ اندر قبا آرم
[...]
سرا پای تنم هر دم ز موج دیده تر گردد
بغرقاب غمم زین بحر یارب زود برگردد
جراحتها که از تیرت مرا در سینه چاک است
بناحق میخراشم دمبدم تا تازه تر گردد
چنین کافتاده ام دور از تو اینم زنده میدارد
[...]
زدندان ریختن عقد سخن زیر و زبرگردد
کف افسوس می گردد صدف چون بی گهر گردد
به اندک فرصتی می گردد از جان سیر تن پرور
زگوهرهای فربه رشته لاغر زودتر گردد
مکش رو در هم از طوفان چو بی ظرفان درین دریا
[...]
لبش در باغ، رنگ آمیز گلهای تبسم شد
شکفتن گو به خجلت از دهان غنچه برگردد
نمی آید ز یوسف، جستجوی پیرکنعانی
پسر آن مهر کی دارد که دنبال پدر گردد؟
مگو طغرا به کامم آسمان هرگز نمی گردد
[...]
نفس از ذکر شهد آن لبم گر بهره ور گردد
عجب نبود که نی از ناله من نیشکر گردد!
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.