در چمن چون حرف آن بالای موزون میرود
سرو چون دزدان ز راه آب بیرون میرود
دیده اهل بصیرت کاروانگاه بلاست
هرکه زخمی میخورد، از چشم ما خون میرود
عشق بالا دست از معشوق دامن میکشد
ناقه لیلی عبث دنبال مجنون میرود
دانهای در صیدگاه عشق بیرخصت مچین
کز بهشت آدم به یک تقصیر بیرون میرود
آهوانش در سواد چشم خود جا میدهند
هرکه صائب از سواد شهر بیرون میرود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر تصویری زیبا از احساسات و دلبستگیهاست. شاعر به توصیف عشق و جدایی میپردازد و به وضعیت دزدان و کاروانها اشاره میکند. عشق و معشوق به گونهای پیچیده و پر درد تصویر میشود. همچنین، شاعر بر این نکته تأکید دارد که هرگز نباید به عشق بیاجازه وارد شد، چرا که عواقب آن ممکن است ناخوشایند باشد. در انتها، به زیباییهای دیدهگان و دلهای عاشق اشاره میشود.
هوش مصنوعی: در باغ، وقتی که نسیم ملایم میوزد، درخت سرو مانند دزدان آرام و به آرامی از اطراف بیرون میآید.
هوش مصنوعی: چشمی که بینا و آگاه است، درد و رنج زندگی را به خوبی میبیند. هر کسی که در این مسیر آسیب میبیند، از نگاه ما غم و درد او میریزد.
هوش مصنوعی: عشق بهسوی معشوق حرکت میکند، و در این مسیر، مانند شتری که بیهوده و بیهدف به دنبال مجنون میافتد، دامن لیلی را رها میکند.
هوش مصنوعی: در عشق، بیاجازه و بیاحتیاط عمل نکنید، زیرا مانند آن است که آدم از بهشت به خاطر یک اشتباه بیرون رانده شد.
هوش مصنوعی: هر کسی که صائب از شهر خارج میشود، آهوانش را در تیرگی چشم خود جای میدهد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بیلبت هردم ز چشم درفشان خون میرود
پارههای دل ز راه دیده بیرون میرود
یک شب ای شمع بتان، در کنج تاریک من آی
تا ببینی حال تنها ماندگان چون میرود
خون که از زخمی رود، داغش نهی باز ایستد
[...]
بر رخ زردم نه اشک است این که گلگون میرود
شد دلم ریش از غمت وز ریش دل خون میرود
گر دلم شد رخنه از تیغ جفایت باک نیست
جانم از زندان غم زان رخنه بیرون میرود
بر تن زارم زمین شد بیتو تنگ ای کاش دست
[...]
هرکه چون باد از سر کوی تو بیرون میرود
کس نمیداند که از آشفتگی چون میرود
پای رفتن نیست عاشق را کزین در بگذرد
میفشاند سیل اشک از چشم و در خون میرود
پیش لیلی گر رود از چشم مجنون خون چه شد
[...]
در مجالس گر سخن زان لعل میگون میرود
کز چه میخندد صراحی از دلش خون میرود
زورقی میسازم از بحر خیالش دیده را
کیم شب از نوک پیکان نیل و جیحون میرود
در شب دیجور زلفش هر که دید آن قرص ماه
[...]
او درین نظاره کز تن جان محزون میرود
من به این خوشدل که جان دشوار بیرون میرود
هر که میآید پی نظاره جان کندنم
میکند نفرت که با حال دگرگون میرود
آن شکار تیر کاری خوردهام کز قتل من
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.