گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
صائب تبریزی

زلف مشکینت که خون در ساغر ایمان کند

شانه را در یک سراسر پنجه مرجان کند

همچو نرگس دیده خورشید عالمتاب را

پرتو آن روی عالمسوز بی مژگان کند

چهره راز نهان پیداست از سیمای من

مهره گل را محبت گوهر رخشان کند

تا قیامت چشم نتواند فکندن پیش پا

هر که را نظاره بالای او حیران کند

چشم امید جهانی می پرد چون آفتاب

تا که را قسمت به خوان وصل او مهمان کند

خاک را میدان فکر دور گرد عشق نیست

گردباد ما مگر در خویشتن جولان کند

مرد خون خوردن نه ای، همکاسه گردون مشو

لقمه این سفره کار سنگ با دندان کند

گردباد از دشت بیرون رفت تا قد راست کرد

کیست جولانی به کام دل درین میدان کند؟

خاک اگر ما را برون افکند جای طعن نیست

این تنور خام تاکی حفظ این طوفان کند؟

بیشتر از گردش افلاک می نالند خلق

جنبش گهواره اینجا طفل را گریان کند

مور نتواند به گردش در نیام خاک گشت

هر که از جوهر در اینجا تیغ را عریان کند

می تواند کرد با ما مهربان اغیار را

آن که لطفش آتش نمرود را بستان کند

سوزن عیسی بپوشد چشم از نظاره اش

هر که را مژگان خوبان رخنه در ایمان کند

این جواب آن غزل صائب که ملا گفته است

اینک آن رویی که مهر و ماه را رخشان کند

 
 
 
قطران تبریزی

باد نوروزی همی آرایش بستان کند

تا نگارش چون نگارستان چینستان کند

مرزها را هر زمان پیراهن از مینا دهد

شاخها را هر زمان پیرایه از مرجان کند

ابر پنداری که با باد بهاری دشمن است

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از قطران تبریزی
امیر معزی

ماه من جَزع مرا بر زر عقیق افشان‌کند

چون به‌ زیر لعل مروارید را پنهان کند

سازد از زلف و زَنَخ هر ساعتی چوگان و گوی

تا دل و پشت مرا چون‌ گوی و چون چوگان کند

چون بتابد زلف او بر عارضش‌گویی همی

[...]

سنایی

میل را بر تخته چون گاه رقم گردان کند

تیر گردون را به صنعت عاجز و حیران کند

از مجسم گر بترسد خصمش اندر ساعتی

طول و عرض و سمت آن از نقطه‌ای برهان کند

جذر و کعبی را که نگشاد ایچ کس از بستگی

[...]

ظهیر فاریابی

ای فلک قدری که هر شب رای رو شنت

دیدبانان افق را دیده ها حیران کند

آفرینش چون قلم سر بر خط فرمان نهد

چون دبیر خاص نامت بر سر فرمان کند

جاهت ار گیرد حضیض ماه را در اهتمام

[...]

مولانا

اینک آن جویی که چرخ سبز را گردان کند

اینک آن رویی که ماه و زهره را حیران کند

اینک آن چوگان سلطانی که در میدان روح

هر یکی گو را به وحدت سالک میدان کند

اینک آن نوحی که لوح معرفت کشتی اوست

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه