گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
صائب تبریزی

صحبت روشن ضمیران جسمها را جان کند

کوه را برق تجلی آتشین جولان کند

حیرت روشندلان را نقشبند دیگرست

نقش هیهات است این آیینه را حیران کند

فیض مردان در زمان بیخودی افزونترست

تیغ چون گردید عریان بیشتر طوفان کند

می شود خار ملامت شهپر پرواز او

گردبادی را که شور عشق سر گردان کند

عشق سیل گوهر رازست در هر جا که هست

شمع نتوانست اشک خویش را پنهان کند

چون زند جوش زبردستی محیط اشک من

پنجه خورشید را سرپنجه مرجان کند

دامن شادی چو غم آسان نمی آید به دست

پسته را دل می شود خون تالبی خندان کند

برنتابد قهرمان عشق استغنای حسن

ماه کنعان را به جرم ناز در زندان کند

باد دستان را به احسان دستگیری کن که بحر

در سخای ابر با روی زمین احسان کند

غیرت پروانه چون صائب بر آید از لباس

شمع را از جامه فانوس در زندان کند

 
 
 
قطران تبریزی

باد نوروزی همی آرایش بستان کند

تا نگارش چون نگارستان چینستان کند

مرزها را هر زمان پیراهن از مینا دهد

شاخها را هر زمان پیرایه از مرجان کند

ابر پنداری که با باد بهاری دشمن است

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از قطران تبریزی
امیر معزی

ماه من جَزع مرا بر زر عقیق افشان‌کند

چون به‌ زیر لعل مروارید را پنهان کند

سازد از زلف و زَنَخ هر ساعتی چوگان و گوی

تا دل و پشت مرا چون‌ گوی و چون چوگان کند

چون بتابد زلف او بر عارضش‌گویی همی

[...]

سنایی

میل را بر تخته چون گاه رقم گردان کند

تیر گردون را به صنعت عاجز و حیران کند

از مجسم گر بترسد خصمش اندر ساعتی

طول و عرض و سمت آن از نقطه‌ای برهان کند

جذر و کعبی را که نگشاد ایچ کس از بستگی

[...]

ظهیر فاریابی

ای فلک قدری که هر شب رای رو شنت

دیدبانان افق را دیده ها حیران کند

آفرینش چون قلم سر بر خط فرمان نهد

چون دبیر خاص نامت بر سر فرمان کند

جاهت ار گیرد حضیض ماه را در اهتمام

[...]

مولانا

اینک آن جویی که چرخ سبز را گردان کند

اینک آن رویی که ماه و زهره را حیران کند

اینک آن چوگان سلطانی که در میدان روح

هر یکی گو را به وحدت سالک میدان کند

اینک آن نوحی که لوح معرفت کشتی اوست

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه