دوربینانی که در پرداز دل کوشیدهاند
چهره صبح قیامت را همین جا دیدهاند
از دو چشم دوربین در زندگی روشندلان
در ترازوی قیامت خویش را سنجیدهاند
نیستند از فکر صید خلق غافل زاهدان
گربه ظاهر دیده چون باز از جهان پوشیدهاند
کثرت خلق است از وحدت حجاب دیدهها
از علم غافل ز گرد لشکری گردیدهاند
بوته از بهر گداز خویش سامان دادهاند
سادهلوحانی که همچون مه به خود بالیدهاند
نیست در روی زمین یک کف زمین بیانقلاب
وقت آنان خوش که در زیر زمین خوابیدهاند
میکند زیر و زبر صائب خزان در یک نفس
برگ عیشی را که چون گل خلق بر هم چیدهاند