هم خانهایم، روی گرفتن حلال نیست
ناگفته پرسشی، که سخن را مجال نیست
گفتی بسنده کن به خیالی ز وصل ما
ما را به غیر ازین، سخنی در خیال نیست
گر ماه صورت تو ببیند، به صدق دل
خود معترف شود که درو این کمال نیست
در پردهای و بر همه کس پرده میدری
با هر کسی و با تو کسی را وصال نیست
مشکل در آن که وصل تو ممکن نمیشود
ورنه به ممکنات رسیدن محال نیست
لالاند عارفان تو از شرح چند و چون
از معرفت خبر نشد آنرا که لال نیست
پرسیدهای که آنچه طلب میکنی کجاست؟
از من خبر مپرس، که جای سؤال نیست
ای اوحدی، چو این دگران سر دوستی
با دیگری مگوی، که ما را به فال نیست
گر مدعی سماع حدیثت نمیکند
دل مرده را سماع نباشد، که حال نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به بررسی مسائل عشق و وصال میپردازد و احساسات خود را در این زمینه بیان میکند. او از مشکلاتی صحبت میکند که در راه رسیدن به وصال معشوق وجود دارد و میگوید که حتی اگر وصالی هم به حقیقت پیوندد، باز هم کمالی در آن یافت نمیشود. همچنین، اشارهای به سکوت عارفان دارد که نمیتوانند تجارب خود را به زبان بیاورند. شاعر به پرسش معشوق پاسخ میدهد که نمیتواند در جستجوی چیزی از او باشد، چرا که برای سوال کردن موضوعی وجود ندارد. در نهایت، او به دوستیهای سطحی اشاره میکند و میگوید که عشق واقعی قابل مقایسه با دیگر روابط نیست.
هوش مصنوعی: ما همخانهایم و نمیتوانیم به راحتی روی یکدیگر احساس خود را نشان دهیم. سؤالی پیش میآید که نمیتوانیم در موردش صحبت کنیم، چون فضای مناسب برای چنین گفتگویی وجود ندارد.
هوش مصنوعی: گفتی که به خیال وصال ما قناعت کن، اما ما به جز این، هیچ کلامی در خیال نداریم.
هوش مصنوعی: اگر ماه چهره تو را ببیند، با صمیمیت قلبش اعتراف میکند که چنین کمالی در او وجود ندارد.
هوش مصنوعی: تو در خفا و پنهانی با هر کسی رابطه برقرار میکنی، اما هیچکس به تو نزدیک نمیشود و هیچ ارتباطی با تو ندارد.
هوش مصنوعی: مشکل این است که نمیتوانم به تو برسم، اما رسیدن به چیزهای ممکن غیرممکن نیست.
هوش مصنوعی: عارفان در بیان جزئیات و پیچیدگیهای معرفت ناتواناند و نتوانستهاند آنرا به خوبی توضیح دهند، زیرا کسی که واقعاً درک کرده باشد، از بیان آن به گفتار میآید.
هوش مصنوعی: تو از من میپرسی که آنچه که دلت میخواهد کجاست؟ اما بهتر است از من نپرسی، چون چنین چیزی نیازی به سوال ندارد.
هوش مصنوعی: ای اوحدی، وقتی که این دیگران به دوستی با یکدیگر سخن میگویند، تو هم این کار را نکن، زیرا ما به این مسائل اهمیتی نمیدهیم.
هوش مصنوعی: اگر کسی که ادعای شنیدن سخن تو را دارد، نتواند دل مرده را به شور آورد، پس شنیدن چیزی وجود ندارد زیرا حالتی در کار نیست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مستان خواب را خبری از وصال نیست
دلمرده را سماع نباشد چو حال نیست
دینت خدای داد و زبان داد و عقل داد
یاد خدای کن به زبانی که لال نیست
آن جای، آسمان و تو آسوده بر زمین
[...]
گفتم بدل که غم مخور اندر جهان بسی
هر چند نظم حال تو بی اختلال نیست
از فیض لطف او مکن امید منقطع
گر دولتی قرین تو گردد محال نیست
کز کارگاه غیب بسی میشود پدید
[...]
حاصل ز زندگانی ما جز وبال نیست
وز روزگار بهره به جز از ملال نیست
نقش سه شش طلب مکن از کعبتین دهر
کین نقش پنج روزه برون از خیال نیست
چون منصب بزرگی و چون جاه و ملک و مال
[...]
گرچه به پای بوس تو ما را مجال نیست
غیر از خیال روی توام در خیال نیست
آیم به سر دوان به سر کوی تو چو گوی
ای نور دیدگان ز منت گر ملال نیست
تا کی خوری تو خون دل عاشقان مخور
[...]
هرچند خون عاشق بیدل حلال نیست
در خون من گرفت به آن خردسال نیست
حسنش امان یک نگهم بیشتر نداد
در حسن آدمی کش او اعتدال نیست
دی وقت راندن من از آن بزم بود مست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.