گرچه به پای بوس تو ما را مجال نیست
غیر از خیال روی توام در خیال نیست
آیم به سر دوان به سر کوی تو چو گوی
ای نور دیدگان ز منت گر ملال نیست
تا کی خوری تو خون دل عاشقان مخور
زین بس مخور تو خون دلم کاین حلال نیست
چندم به درد شدّت هجران کنی خراب
یارب شب فراق ترا خود زوال نیست
آخر بده زکات جمال و جوانیت
زآن رو که اعتماد به دور جمال نیست
جانم ز درد روز فراقت به جان رسید
آخر فراق را به جهان خود وصال نیست
اندیشه ام بجز شب وصلت نبوده است
جانا به جان دوست که فکری محال نیست
یارب پیام من که رساند بدان نگار
چون باد را به خاک در او مجال نیست
قدی بلند نیست به غایت ز چشم دور
آن سرو ماش قامت بی اعتدال نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این غزل از عشق و دلتنگی خود برای معشوق صحبت میکند. او میگوید که اگرچه فرصتی برای دیدار معشوق ندارد، اما همیشه در خیال اوست. شاعر از درد جدایی و احساس عمیق غم و ناکامی در عشق شکایت میکند و از معشوق میخواهد که دیگر دل عاشقان را نشکشد. او به شدت به آرزوی وصال و یاری معشوق میبالد و اظهار میکند که هیچ چیز جز یاد او در ذهنش نیست. در پایان، شاعر به زیبایی معشوق اشاره میکند و این نکته را یادآور میشود که او در دوری از معشوق هنوز هم امید به وصال دارد.
هوش مصنوعی: با اینکه ما اجازه نزدیک شدن به پای تو را نداریم، اما غیر از خیال تو در ذهن ما چیزی وجود ندارد.
هوش مصنوعی: میآییم به سوی تو با شوق و ذوق، مانند گوی که در دست است. ای روشنی چشمها، اگر از تو ناامید نیستیم، از لطف و محبت تو انتظار داریم.
هوش مصنوعی: تا چه زمانی باید تو ناراحتی و غم عاشقان را تحمل کنی؟ دیگر از این به بعد، به من آسیب نزن و خون دل مرا نریز، زیرا چنین کاری درست نیست و حرام به حساب میآید.
هوش مصنوعی: هر چند بار که به خاطر دوری و جدایی از تو دچار عذاب و زحمت شوم، ای خدا، دیگر این شب فراق برای من نابود کننده نیست.
هوش مصنوعی: جوانی و زیباییات را خرج کن و به دیگران ببخش، زیرا زیبایی دائمی نیست و نمیتوان به آن تکیه کرد.
هوش مصنوعی: درد جدایی تو به جانم فشار آورده و حالا دیگر تحمل آن را ندارم. در این دنیا هیچ چیزی مشابه به وصال تو وجود ندارد.
هوش مصنوعی: ای محبوب، همه افکار و آرزوهای من فقط به شب وصال تو مربوط میشود. نمیتواند تفکری بیحاصل و غیرممکن باشد، چون جان من در این عشق است.
هوش مصنوعی: خدایا، چطور میتوانم پیامم را به آن معشوق برسانم، در حالی که مثل باد در زمین جایی ندارم؟
هوش مصنوعی: قد بلند او به قدری نیست که از دور دیده نشود، همانند سروی که قامتش بهطور نامتوازن و بی اعتدال است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هم خانهایم، روی گرفتن حلال نیست
ناگفته پرسشی، که سخن را مجال نیست
گفتی: بسنده کن به خیالی ز وصل ما
ما را بغیر ازین سخنی در خیال نیست
گر ماه صورت تو ببیند، به صدق دل
[...]
گفتم بدل که غم مخور اندر جهان بسی
هر چند نظم حال تو بی اختلال نیست
از فیض لطف او مکن امید منقطع
گر دولتی قرین تو گردد محال نیست
کز کارگاه غیب بسی میشود پدید
[...]
حاصل ز زندگانی ما جز وبال نیست
وز روزگار بهره به جز از ملال نیست
نقش سه شش طلب مکن از کعبتین دهر
کین نقش پنج روزه برون از خیال نیست
چون منصب بزرگی و چون جاه و ملک و مال
[...]
هرچند خون عاشق بیدل حلال نیست
در خون من گرفت به آن خردسال نیست
حسنش امان یک نگهم بیشتر نداد
در حسن آدمی کش او اعتدال نیست
دی وقت راندن من از آن بزم بود مست
[...]
گوهر حریف سختی سنگ جدال نیست
با ناقصان ستیزه نمودن کمال نیست
در دوزخم بیفکن و نام گنه مبر
آتش به گرمی عرق انفعال نیست
از صلح کل، سمن به گریبان فشانده ام
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.