گنجور

 
اسیری لاهیجی

مقبل کسی که شادی وصل تو دیده است

خرم دلی که از غم هجران رهیده است

شادست آنکه دولت غم های عشق تو

برجان و دل بملک دو عالم خریده است

آرد بدست دامن معشوق بیگمان

هر عاشقی که محنت عشقش کشیده است

هرکو ز خود برست نه بیند غم فراق

در مسند وصال تو خوش آرمیده است

هر دم به دیده حسن دل افروز جلوه ده

مرآت حسن تو دایم چو دیده است

در ظلمت شب است نهان آفتاب روز

تا خط مشکبار تو بررخ دمیده است

تا ناظرست دیده اسیری بروی او

زان حسن نوربخش چه گویم چه دیده است

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
جلال عضد

کس مثل حسن مطلع خطّت ندیده است

کاین مطلع از مجرّد حسن آفریده است

عالم فروزی رخ تو تا بدید صبح

بر خود ز رشک روی تو جامه دریده است

ابروت حاجبی ست که بالین ناتوان

[...]

ناصر بخارایی

آمد بهار و موکب گل‌ها رسیده است

لاله علم به کون و به صحرا کشیده است

بلبل سرود گفته، سر انداز گشته سرو

غنچه ز ذوق جُبهٔ‌ خضرا دریده است

در چشم شوخ نرگس زو هیچ شرم نیست

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از ناصر بخارایی
جهان ملک خاتون

جانا دو ابروی تو هلالی خمیده است

چون آن هلال دیده ی عقلم ندیده است

از حد مبر جفا و بیندیش از وفا

زان رو که خار جور تو در جان خلیده است

دانی که حال زار من خسته دل چه شد

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از جهان ملک خاتون
کلیم

پیوسته دل ز قطع امید آرمیده است

راحت درین چمن بر نخل بریده است

صبرم به جستن دل گمگشته رفته است

طفل سرشک در پی رنگ پریده است

با گریه خنده‌رویم و با ناله گرم خون

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه