آمد بهار و موکب گلها رسیده است
لاله علم به کون و به صحرا کشیده است
بلبل سرود گفته، سر انداز گشته سرو
غنچه ز ذوق جُبهٔ خضرا دریده است
در چشم شوخ نرگس زو هیچ شرم نیست
کور است کان دو نرگس رعنا ندیده است
سبزه سنان کشیده همی گوید آب را
نادیده مگذرید که گلها دمیده است
بر بام چرخ رفت دل و زیر بار او
پشت دوتاه گنبد خضرا خمیده است
دل گفت ترک ناصر و آمیخت با غمش
او قطره بود، جانب دریا دویده است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: بهار فرا رسیده و زیباییهای طبیعت در حال شکوفایی است. لالهها در دشتها به سر بلند کردهاند و بلبلان در حال سرود خواندن هستند. غنچهها از شوق بهار شکستهاند و نرگسها بیشرم در زیبایی خود غوطهورند. سبزهها برای آب دعا میکنند و گلها در حال شکفتن هستند. دل شاعر از غمهای عشق آکنده است و به یاد ناصر به دریا میرسد، نشان از جستجوی امید و زیبایی در زندگی.
هوش مصنوعی: بهار فرارسیده و گروهی از گلها به شکوفایی درآمدهاند. لالهها خود را به دنیا نشان داده و در دشتها و صحراها نمایان شدهاند.
هوش مصنوعی: بلبل به خوشحالی آواز میخواند و سرو از شوق و زیبایی غنچهها سر به بالا برده است. غنچهها به خاطر زیبایی و تازگی خود، لباس سبز را پاره کردهاند.
هوش مصنوعی: در چشمهای زیبا و بازیگوش نرگس هیچ نشانهای از شرم وجود ندارد، زیرا او نمیداند که دو نرگس زیبا را ندیده و به همین خاطر نابینا است.
هوش مصنوعی: سبزه از دور به آب اشاره میکند و به ما میگوید که بیتوجهی نکنید؛ زیرا گلها در حال شکفتن هستند.
هوش مصنوعی: دل به آسمان پرواز کرده و زیر فشار سنگین آن، پشت دو گنبد سبز، خم شده است.
هوش مصنوعی: دل میگوید که باید ناصر را ترک کنی، اما او آنقدر در غم او غرق شده که همچون قطرهای است که به سمت دریا میدود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کس مثل حسن مطلع خطّت ندیده است
کاین مطلع از مجرّد حسن آفریده است
عالم فروزی رخ تو تا بدید صبح
بر خود ز رشک روی تو جامه دریده است
ابروت حاجبی ست که بالین ناتوان
[...]
آن خال روشن تو که چون نور دیده است
خالیست کز سیاهی چشمم چکیده است
روشن شده است دیده که دیده است روی تو
مست است گوش دل که پیامت شنیده است
چندین هزار دیده گشاده است آسمان
[...]
جانا دو ابروی تو هلالی خمیده است
چون آن هلال دیده ی عقلم ندیده است
از حد مبر جفا و بیندیش از وفا
زان رو که خار جور تو در جان خلیده است
دانی که حال زار من خسته دل چه شد
[...]
آن خالقی که صورت خلق آفریده است
غیر مکرر اینهمه صورت کشیده است
مقبل کسی که شادی وصل تو دیده است
خرم دلی که از غم هجران رهیده است
شادست آنکه دولت غم های عشق تو
برجان و دل بملک دو عالم خریده است
آرد بدست دامن معشوق بیگمان
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.