گنجور

 
ناصر بخارایی

آمد بهار و موکب گل‌ها رسیده است

لاله علم به کون و به صحرا کشیده است

بلبل سرود گفته، سر انداز گشته سرو

غنچه ز ذوق جُبهٔ‌ خضرا دریده است

در چشم شوخ نرگس زو هیچ شرم نیست

کور است کان دو نرگس رعنا ندیده است

سبزه سنان کشیده همی گوید آب را

نادیده مگذرید که گل‌‌ها دمیده است

بر بام چرخ رفت دل و زیر بار او

پشت دوتاه گنبد خضرا خمیده است

دل گفت ترک ناصر و آمیخت با غمش

او قطره بود، جانب دریا دویده است

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
جلال عضد

کس مثل حسن مطلع خطّت ندیده است

کاین مطلع از مجرّد حسن آفریده است

عالم فروزی رخ تو تا بدید صبح

بر خود ز رشک روی تو جامه دریده است

ابروت حاجبی ست که بالین ناتوان

[...]

ناصر بخارایی

آن خال روشن تو که چون نور دیده است

خالیست کز سیاهی چشمم چکیده است

روشن شده است دیده که دیده است روی تو

مست است گوش دل که پیامت شنیده است

چندین هزار دیده گشاده است آسمان

[...]

جهان ملک خاتون

جانا دو ابروی تو هلالی خمیده است

چون آن هلال دیده ی عقلم ندیده است

از حد مبر جفا و بیندیش از وفا

زان رو که خار جور تو در جان خلیده است

دانی که حال زار من خسته دل چه شد

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از جهان ملک خاتون
اسیری لاهیجی

مقبل کسی که شادی وصل تو دیده است

خرم دلی که از غم هجران رهیده است

شادست آنکه دولت غم های عشق تو

برجان و دل بملک دو عالم خریده است

آرد بدست دامن معشوق بیگمان

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه