جانا دو ابروی تو هلالی خمیده است
چون آن هلال دیده ی عقلم ندیده است
از حد مبر جفا و بیندیش از وفا
زان رو که خار جور تو در جان خلیده است
دانی که حال زار من خسته دل چه شد
جانم به لب ز دست جفایت رسیده است
قدر وصال کعبه روی تو دلبرا
داند کسی که راه بیابان بریده است
مرغ دل ضعیف من ای نور دیدگان
اندر هوای کوی وصالت پریده است
گویی که صبر چاره ی کارت بود ولی
صبر از برم چو آهوی وحشی رمیده است
ما با خیال دوست همه شب مصاحبیم
لیکن به راه شوق دل ما پریده است
ما را به جز غمش نبود در جهان کسی
گرچه به جای من دگری برگزیده است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به زیباییهای یک معشوق و درد فراق و عشق میپردازد. شاعر به زلف و ابروهای معشوقش اشاره میکند و از غم و جفای او سخن میگوید. او به احساس بیپناهی و تنها بودنش در غم معشوق اشاره دارد و وصال او را همچون کعبهای مقدس میداند. شاعر در عین حال از تلاش برای صبر و انتظار سخن میگوید، اما این صبر از او فرار کرده است. عشق او به معشوق چنان عمیق است که حتی در غیاب او نیز تنها به اندیشهاش زندگی میکند و احساس میکند غم معشوق تنها چیز بااهمیت در زندگیاش است.
هوش مصنوعی: ای محبوب، ابروهای قوسدار و خمیدهات به زیبایی هلال ماه است و من هرگز چیزی به زیبایی آن را در عقل و فکر خود ندیدهام.
هوش مصنوعی: از ظلم و بیمهری خود فراتر نرو و به وفا فکر کن، زیرا رنجی که به دیگران میزنی، در روح و جان آنها نشسته است.
هوش مصنوعی: میدانی حال بد من و دل شکستهام چه وضعی دارد؟ جانم از دست رفتن ناشی از ستم و بیرحمی تو به لب رسیده است.
هوش مصنوعی: کسی که در دل بیابان گم شده است، میداند که ارزش دیدار و نزدیکی به تو، مانند ارزش دیدن کعبه است.
هوش مصنوعی: پرندهی ضعیف دل من، ای روشنایی چشمانم، در آرزوی کوی عشق تو پرواز کرده است.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که صبر باید راهحل مشکلاتم باشد، اما صبر من مانند یک آهوی وحشی، از دستم گریخته و دور شده است.
هوش مصنوعی: ما شبها با یاد و خیال دوست مشغول هستیم، اما در واقع دل ما به خاطر عشق و شوق، در مسیر دیگری پرواز کرده است.
هوش مصنوعی: در این جهان، تنها دلمشغولی من درد و غم اوست و اگر چه کسی دیگری را به جای من انتخاب کرده است، برای من هیچکس جز او اهمیت ندارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کس مثل حسن مطلع خطّت ندیده است
کاین مطلع از مجرّد حسن آفریده است
عالم فروزی رخ تو تا بدید صبح
بر خود ز رشک روی تو جامه دریده است
ابروت حاجبی ست که بالین ناتوان
[...]
آمد بهار و موکب گلها رسیده است
لاله علم به کون و به صحرا کشیده است
بلبل سرود گفته، سر انداز گشته سرو
غنچه ز ذوق جُبهٔ خضرا دریده است
در چشم شوخ نرگس زو هیچ شرم نیست
[...]
پشت دلم ز بار فراقت خمیده است
جانم ز درد عشق تو بر لب رسیده است
دانی که در فراق رخت ای دو دیدهام
خون دلم ز دیدهی حیران چکیده است؟
ای نور دیده تا ز برم گشتهای جدا
[...]
آن خالقی که صورت خلق آفریده است
غیر مکرر اینهمه صورت کشیده است
مقبل کسی که شادی وصل تو دیده است
خرم دلی که از غم هجران رهیده است
شادست آنکه دولت غم های عشق تو
برجان و دل بملک دو عالم خریده است
آرد بدست دامن معشوق بیگمان
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.